قصه های جنگل
1-یکی بود، یکی نبود.
برکه ای زیبا بود که هیچ کس اجازه نداشت توی آن شنا کند.
2- یک روز گرم آفتابی، ببر گفت:« هوا گرم است. می خواهم به برکه بروم و در آب خنک آن شنا کنم.»
3- دوستانش گفتند:« نه، این کار را نکن! برکه جادویی است! خطرناک است!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 05صفحه 22