مجله خردسال 05 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 05 صفحه 6

پله سوم یک مشت سبزی به دختر داد و گفت:« این سبزی را بخور تا بتوانی از من بالا بروی.» دختر سبزی را خورد. از پله سوم بالا رفت و به پله چهارم رسید. اما هرکار کرد نتوانست بالاتر برود. آن قدر گریه کرد چشم هایش سرخ سرخ شد. پله چهارم گفت:« دختر، چشم سرخو! ... چرا چشم سرخو؟» دختر گفت:« مادر بغ بغو، دختر چشم سرخو. می خواهم پیش او بروم اما نمی توانم.» پله چهارم یک فندق به دختر داد و گفت:« این فندق را بخور تا بتوانی ا زمن بالا بروی.» دختر فندق را خورد. از پله چهارم بالا رفت و به پشت بام رسید، کبوتر هنوز روی نرده نشسته بود. دختر فریاد زد: « مادر! ... مادر! ... من نان و پنیر و سبزی و فندق خوردم.» کبوتر پرید و با نوکش پیشانی دختر را بوسید. دختر خندید. کبوتر آرزو کرد دوباره مادر آن دختر شود. ناگهان باد تندی وزید و سر کبوتر پر از مو شد، بال های کبوتر دو تا دست شد و یک دفعه ... کبوتر دوباره مادر شد. دختر توی بغل مادرش پرید و هزار بار او را بوسید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 05صفحه 6