مجله خردسال 05 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 05 صفحه 4

مادر بغ بغو سرور کتبی یکی بود، یکی نبود. در یک جای خیلی دور زنی بود که با دختر کوچکش زندگی می کرد. یک روز صبح زن به دختر گفت:« بیا صبحانه بخور!» دختر گفت:« نمی خواهم!» شب شد و مادر گفت:« بیا شام بخور!» دختر گفت:« نمی خواهم!» مادر ناراحت شد، به آسمان نگاه کرد و گفت:« کاش من یک کبوتر بودم و به جوجه هایم غذا می دادم.» ناگهان باد تندی وزید و موهای مادر پر از پر شد. دست های مادر دو تا بال شد و یک دفعه بغ بغو بغو بغو... مادر یک کبوتر شد. کبوتر پر زد و بالا رفت و روی نرده پشت بام نشست. دختر فریاد زد:« مادر! ... مادر! ...» کبوتر بال هایش را تکان داد و گفت:« بغ بغو بغو بغو ... کوجوجه های من بگو!» دختر به طرف پله ها دوید. می خواست از پله ها بالا برود و به پشت بام برسد. اما هرکار کرد نتوانست بالا برود . دختر زد زیر گریه. پله اول گفت:« دختر، اشک ریزان! ... چرا اشک ریزان؟» دختر گفت:« مادر بغ بغو، دختر اشک ریزان. می خواهم پیش او بروم اما نمی توانم.» پله اول یک تکه نان به دختر داد و گفت:« این نان را بخور تا بتوانی از من بالا بروی.» دختر نان را خورد و از پله اول بالا رفت. به پله دوم رسید. اما هر کار کرد نتوانست بالاتر برود. ناراحت شد و جیغ کشید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 05صفحه 4