سخن یادگار
فرازهایی از سخنان حجت الاسلام و المسلمین حاج سید حسن خمینی در مناسبتهای مختلف
هجدهمین سالگرد بزرگداشت امام خمینی
باید امام را به عنوان یک مکتب ببینیم، نه به عنوان یک فرد.
بزرگترین سرمایه انقلاب، وجود رابطه و پیوند عمیق بین امام خمینی و مردم بود و همین رابطه عمیق و عاشقانه بین دو قطب حقیقی انقلاب، آن را از گردنه های سخت، عبور داد. اگر همه هویت انقلاب در چند عامل خلاصه شود، سلطه امام بر قلبهای مردم از مهمترین عوامل محسوب می شود به طوری که اگر این سرمایه وجود نداشت شاید به توفیق نمی رسیدیم. امروز هم اگر قصد داشته باشیم انقلاب را در مسیر خود نگاه داریم، محتاج این سرمایه گرانقدر هستیم تا با تمسک به آن گام برداریم.
می توان قاطعانه گفت که هیچ رهبری در دنیا به اندازه امام خمینی به جوانان کشور خود اعتماد نکرده
است. امام بزرگترین مسئولیت ها از وزارت تا فرماندهی جنگ را به دست جوانان داد و از این کار ضرری هم متوجه کشور نشد.
اگر بناست جامعه ای صالح شود باید تک تک افراد جامعه مصلح شوند و یک گام به جلو بردارند چرا که سلامت جامعه در گرو سلامت افراد است. هر کدام از ما باید به نحوی رفتار کنیم که مردم جامعه با دیدن رفتار ما احساس کنند یک گام به سمت خدا برداشته اند. در این صورت اگر همه با هم یک گام به جلو برداریم، جامعه را به سمت سعادت رهنمون خواهیم کرد. امام هم در جامعه ای فسادزده و منجلاب گرفته حرکت خود را آغاز کردند و اگر ایشان هم می گفتند کاری از دست من بر نمی آید، امروز به این سطح از اعتلای کشور نمی رسیدیم. کار بزرگ امام این بود که خود قدم به سوی خدا برداشت و دیگران را هم به این کار دعوت کرد و این بار امانتی است که خداوند بر دوش تک تک ما گذاشته است.
اگر افراد جامعه به کسانی که کشورمان را تا به اینجا رسانده اند ارج نگذارند و نسبت به آنها خضوع نداشته باشند در حق خود ظلم کرده اند نه آنها؛ چرا که جامعه محتاج به یادآوردن و ضبط عظمت ها در حافظۀ خویش است. اگر امروز از بزرگانمان یاد کنیم یا نکنیم نفعی به حال آنها ندارد، اما کسانی که تاریخ گذشتۀ خود را نمی دانند و ملتی که حافظۀ تاریخی ندارد و نسبت به تلاش ها، ولو تلاش های به شکست انجامیدۀ گذشتگان آگاه نیست، باید یک بار دیگر مسیر گذشته را بپیماید. چند صباحی نیست که فخرالدین حجازی از میان ما رفته، هنوز 10 سال از خاموش شدن خطابه های پرشور وی نمی گذشت؛ اما متأسفانه نسل ما فخرالدین حجازی را نمی شناخت و باید در سوگ او غمگنانه گریست که جامعه نمی دانست او کیست. به نظر می رسد باید بیش از این بر به خاطر سپردن یاد و خاطرۀ انسان های بزرگ جامعه و انتقال یاد آنان به نسل های بعد توجه کنیم.
امام خمینی، نماد خودباوری و خوداتکایی ملت ایران و دمنده این حس در کالبد سرزمین ماست که «ما می توانیم». اینکه جوانان ما امروز در همه عرصه ها این توانایی را دارند که کشور خود را بسازند و آباد کنند بیش از هر چیز مدیون این نقطه درخشان است. یکی از بزرگترین دستاوردهایی که امام توانست در ایران ایجاد کند و برای همه ایرانیان به یادگار گذاشت خودباوری و خوداتکایی بود و اینکه ما می توانیم مملکت خود را اداره کنیم.
امام در وصیت نامۀ خود انگیزۀ الهی و وحدت کلمه را علت پدید آمدن انقلاب می داند و تأکید می کند که علت بقای انقلاب نیز همین دو عامل است. قطعاً آنچه انقلاب اسلامی ایران را از سایر انقلاب ها متمایز کرده و رنگ و بوی دیگری به آن بخشیده و تمام تحلیل های جامعه شناسان را به هم ریخته است انگیزۀ
الهی است.
قطعاً انگیزۀ الهی بزرگترین عامل توفیق انقلاب است. هرگاه این انگیزه در جان و روح جامعۀ ما بود و آن را احساس کردیم می توانیم امیدوار باشیم که همان تلاش ها در نقطه نقطۀ سرزمین ما ادامه دارد. خوشبختانه روحی که امام در سرزمین ما دمیده ادامه دارد و این خط مستحکم در میان نسل های حاضر مشاهده می شود و هرچه در تقویت آن بکوشیم نه تنها تلاش بیهوده نکرده ایم بلکه دست به کاری بزرگ برای تثبیت انقلاب زده ایم. شکوه و عظمت مراسم بزرگداشت سالگرد امام خمینی نشان می دهد که مردم ما خواستار امام و یادآور ارزش های ایشان هستند و بیش از هر زمان دیگر یادآوری می شود که این مبنای اساسی برای وحدت در جامعۀ ما وجود دارد.
یکی از عوامل دیگر وحدت، سعه صدر است، اگر پیامبر اسلام در قرآن به واسطۀ این صفت یاد شده است امام نیز در روزگار ما مصداق بارز شرح صدر است و اگر نبود این انشراح در سینۀ امام، انقلاب توفیق پیدا نمی کرد؛ این که ما هر کس و گروهی را که نمی پسندیم متهم به ضعف و کاستی کنیم تا حد زیادی نبود شرح صدر است. ذکر انقلاب در حالی بلندمرتبه می شود و رفعت می گیرد که شرح صدر در میان همۀ ما وجود داشته باشد. انسانها این حق را دارند که اگر اشتباه کنند از آنها بگذریم. وجود اختلاف سلیقه نیز در جامعه امری طبیعی است اما رمز بقای وحدت شرح صدر است. قطعاً اشارۀ مقام معظم رهبری به وحدت اشارۀ وافر به این است که باید تمرین شرح صدر کنیم.
تهدیدات هسته ای و حضور اشغالگران در منطقه هیچکدام نمی تواند بر مردمی که به وحدت پایبند هستند و انگیزۀ الهی دارند تأثیر بگذارد؛ البته در این راه روح امام و ارواح طیبه شهدا با استعانت از اولیاء خدا نیز باعث می شود که آینده از آن جامعۀ ما باشد چنانکه گذشته بوده است.
چهاردهم خرداد امسال همانند هفده سال گذشته، روز تجلی وفاداری دلهای مؤمنی بود که یاد رهبر کبیر انقلاب اسلامی و امام خویش را گرامی داشتند. به شهادت آگاهان و دست اندرکاران مراسم، آنچه امسال در میعادگاه حرم امام عظیم الشأن دیده شد، جلوه های پرشورتر از هر سال داشت. چه می توان گفت، در مقابل عظمت مردمی که سالها پس از رحلت آن عارف مهربان، هویت خویش را تأکید کردند و با ابطال تمام فرضیه های مخالفان، جان عاشقان اسلام ناب محمدی(ص) را مصفا نمودند. آیا جز از دریچه فرهنگ فاطمی و جز از منظر نظام فکری عاشورایی می توان چنین عشق و عقلی را به تحلیل نشست؟
حضور چشمگیر جوانان، احساسات غیرقابل توصیف زائران، شعارهای شور انگیز و شعورآفرین مردان و زنان و امواج بیکران جمعیتی که کانونش ضریح نورانی امام بزرگوار بود و امتدادش تا مسافت های دور،
زنجیرۀ گسست ناپذیر از اتصال به حبل الله المتین امامت را ترسیم می کرد همگی حاکی از بالندگی روزافزون عصر امام خمینی و آیندۀ پرفروغ آن بود.
آنچه در حوزۀ کرامت انسانی زندگی امام خمینی را از سایر اقران ایشان متمایز کرده، گام نهادن در جهت اجرای کرامت انسانی و تشویق جامعه به عملی کردن آن است.
چرا در برخی جوامع نسبت به بعضی از رذایل اخلاقی حساسیت وجود دارد اما نسبت به سایر رذایل این حساسیت موجود نیست یا چرا دموکراسی و مردم سالاری در برخی جوامع نهادینه شده اما در برخی دیگر تا حاکمان را رها کنید به سمت دیکتاتوری می روند؟
سخن از کرامت پیش از آنکه اینچنین در جوامع ما مطرح باشد از سوی غربی ها طرح شده است. البته ریشۀ این مباحث در کتب دینی و روایی ما نیز وجود دارد اما می توان این سؤالات را طرح کرد که چرا جامعۀ آمریکا که جامعه ای متشکل از مذهبیون فراری از اروپا است امروز بزرگترین حامی دولت اسرائیل قلمداد می شود و چشم خود را بر روی ظلم ها بسته است و کجای این تئوری نقیصه دارد که کرامتی که پیرامون آن سخن ها رفته به حوزه عمل نمی آید.
اگر ما بپذیریم که یک فضیلت اخلاقی برای شخص ما ارزشمند است حتماً آن را به حوزۀ رفتار شخصی خود می آوریم، جامعه از آن متأثر می شود و به تبع آن عدالت، کرامت، لطف و مردم سالاری به حوزۀ جامعه ما می آید. اینکه در فلان جامعه افریقایی زمانی که بزرگترین حاکمان دمکرات هم به حکومت می رسند قدرت را رها نمی کنند از این بابت است که در نظر آنها دموکراسی تنها لفاظی است و فایده ای ندارد.
اینکه در فلان کشور غربی ـ ولو اینکه خوشایند ما نیست ـ مردم سالاری نهادینه شده است به این علت است که در نظر تک تک افراد جامعه این مردم سالاری فایده دارد و اینکه کرامت در برخی جوامع از حوزه گفتار به رفتار نمی آید مانند بسیاری دیگر از فضایل انسانی یکی از عوامل آن این است که ما قبول نداریم این کرامت نفعی به حال ما داشته باشد.
کرامت انسان ها، کرامت قوم ها، ملت ها، حزبی ها و همنژادهاست و اگر در برخی جوامع این امر عملی نشده به این خاطر است که کمتر کسی پذیرفته که کرامت انسان به حال ما منفعت دارد. همچنین سکوت غربی ها به آنچه در عراق، فلسطین و لبنان رخ می دهد و سکوت شرقی ها نسبت به ظلم بر فلان کشور غربی نشان می دهد که کرامت انسانی به حد پذیرش فایده نرسیده است.
فوایدی که ما برای کرامت در ذهن داریم بخشی از فوایدی است که از ناحیۀ پروردگار بر زندگی ما سیطره دارد. اینکه ما بپذیریم خدایی هست و روزی که ما به این دنیا آمده ایم پیمانی از ما گرفته شده است که
باید به آن وفا کنیم و خود را به سعادت برسانیم، از همین جمله است.
اینکه خداباوران کمتر بزهکارند و کمتر به ناهنجاری ها تن می دهند و جامعه را از رفتن به منجلاب باز می دارند به این خاطر است که می دانند سعادتشان در گرو این است که به دنبال فساد نروند.
به اسم دین دفاع از سنت کردن ظلم بزرگی است. اسلام قدرتش این است که از شرق اندونزی تا غرب مغرب با سنت های مختلف سازگاری داشته و توانسته با آنها زندگی کند. اگر تغییر سنت بدهید تغییر دین نیست. اسلام در عصر مدرنیسم می تواند با سنت های مدرنیسم هم بسازد. البته نه الزاماً با همه اش سازگاری پیدا کند. نامه امام به همسرشان در روزگار خودش سنت شکنی است ولی خارج از دین نیست. امام که به فرزندانش گفته بروند دانشگاه یا در انقلاب شرکت کنند، این سنت شکنی در جامعه است اما ضد دین نیست. یا در مسأله موسیقی یقیناً سنت شکنی است اما خلاف دین نبوده است.
در زندگی شخصی امام این نکته وجود دارد. جایی که مرز دین نیست امام نه نهی از منکر دارد و نه امر به معروف. مثلاً انگشتر طلا چون خلاف دین است، امام یواشکی از انگشت طرف آن را در می آورد و می گذاشت کف دستش. اما ریش تراشیدن خلاف سنت بود ولی شاید کسی مقلد یکی از مراجعی باشد که تراشیدن ریش را حرام نمی داند و لذا امام مستقیماً نهی از این امر نمی کردند. یکی از ویژگی های امام این است که امام فقط به ارزش های دینی حتی در زندگی شخصی اش تکیه می کرد.
علت اختلاف نظرها درباره تحلیل شخصیت و جهت گیری امام خمینی در دو مسأله است: یکی اینکه افراد یا جریان ها اساساً در پی کسب مشروعیت و تأییدیه برای باورها و دیدگاه های خود به ایشان تمسک می کنند و دیگر اینکه اگر با چنین انگیزه ای به سراغ ایشان نروند قواعد و ضوابط لازم برای تحلیل و اجتهاد در اندیشه ها و راه امام را رعایت نمی کنند. یکی از تفاوتهای مکتب ایشان با بقیه مکاتب این است که می توان در آن اجتهاد کرد... به نظر من باید به قاعده زمان و مکان در این باره توجه کرد. امام در زمان خود گفتند که باید زمان و مکان را در اجتهاد دخالت دهیم؛ اتفاقی که رخ نداد. اگر به امام به عنوان یک مکتب نگاه کنیم باید در این مکتب اجتهاد کرد و این اجتهاد باید بر اساس قواعدی مانند زمان و مکان باشد.
امام در جوانی خیلی ورزش می کردند؛ اما این سال هایی که ما یادمان می آید، ایشان روزی یک ساعت و نیم قدم می زدند: سه تا نیم ساعت و همیشه هم من را تشویق می کردند و چند بار به من سفارش کردند و گفتند که: سه کار را انجام بده: اول درس بخوان، دوم ورزش کن و سوم نمازت را فراموش نکن و حتماً بخوان. در نماز هیچ مسامحه نورز.
حضرت امام ابعاد بسیار مختلفی داشتند. فقیه بودند، سیاستمدار بودند، هوشمند بودند. اما من فکر
می کنم امام بُعد دیگری هم داشتند که «خدامحوری» ایشان بود. می دانید رفتارهای ما رنگ دارد؛ مثلاً الان من اگر 100 تومان به شما بدهم، این یک کار است؛ اما رنگی دارد. گاهی اوقات هدف من این است که این پول را از روی ترحم به شما بدهم، گاهی اوقات می خواهم شما را تحقیر کنم، گاهی اوقات عشق و محبت است، گاهی اوقات مزد شماست، گاهی اوقات هدفم از این کار این است که به بقیه خودی نشان بدهم و یا خودم را بالا ببرم! جامعه این رنگها را خیلی خوب می فهمد. یک کار است، ولی رنگهای مختلفی دارد. ما این رنگ رفتارهایمان به رفتارمان ارزش می دهد و مردم نوعاً رنگ رفتارها را خوب می فهمند. دست گیرنده خیلی خوب بهتر از هر کسی نیت شما را و رنگ رفتار شما را حس و درک می کند.
رفتارهای امام یک رنگ خوبی برای مردم ایران داشت بعضی از صحبتهای امام را می بینید و یا رفتارهای امام را، جامعه یک حس دیگری از این رنگ داشت و یک برداشت دیگری داشت. از طرفی کسانی که برای خدا کار می کنند، خدا محبت آنها را در دل مردم می گذارد. این کار یک مکانیزم طبیعی است؛ چرا که انسانها عاشق خوبی هستند و کسی که برای خدا کار می کند، مظهر خوبی است. وقتی خوب شد و انسانها رنگ خوبی را فهمیدند دوستش دارند.
مرحوم امام وصیتی به مرحوم ابوی ما (مرحوم یادگار امام) دارند که من فکر می کنم این به همه افراد است. می گویند که: احمد، در جمهوری اسلامی اگر شغلی به تو پیشنهاد می شود و کاری زمین مانده، از آن سر باز نزن. مقدس مآبی و راحت طلبی و اینها نباشد. اگر واقعاً کاری زمین مانده که دیگران نمی توانند انجام دهند و تو می توانی، حتماً انجام بده؛ اما اگر واقعاً کاری هست که دیگران می توانند انجام دهند، بگذار دیگران انجام دهند. فکر می کنم یک مفهوم ایثار این است که شما از خودگذشتگی کنید و کاری را انجام بدهید و یک مفهومش این است که کاری را انجام ندهید. خوب اگر واقعاً دیگری می تواند کاری را انجام بدهد، خوب انجام بدهد. من به خصوص نسبت به مرحوم حاج احمد آقا مدعی هستم که این گونه بود. کارهایی که ایشان می توانستند انجام دهند و دیگران هم بودند که انجام دهند، ایشان تا وقتی که کس دیگری بود که انجام دهد، می گذاشتند که دیگران انجام دهند.
می شود با امام به عنوان یک مکتب سه گونه برخورد کرد: یا بگوییم ما برای هر سؤال جدید به دنبال پاسخ از پیش داده شده بگردیم. (روش اهل حدیث)؛ روش دوم اینکه اساساً بگوییم مربوط به گذشته است، سؤالات جدید هیچ راهی برای استفاده از منابع غنی انقلاب ندارد. راه سوم که همان راه اهل بیت نسبت به سنت پیامبر است، این است که ما با اصولی که در اندیشه امام وجود دارد و تفکیک به اصطلاح قضایای حقیقی و خارجی است، تفکیک بین محکمات و قضایایی که مربوط به یک روزگار به خصوص است، در اندیشه امام، اجتهاد کنیم. راه آینده ما این است که ما بتوانیم در اندیشه امام به طور صحیح اجتهاد کنیم.