سرو سمن پوش
از کوچت ای سرو سمن پوش باد صبـا شد خانه بـر دوش
خـون شـفـق بارید بـر خاک شمـع فلک گردید خاموش
داغ شقــایـق رفـت از یــاد مـرگ عزیزان شد فراموش
گـل در فـراقت پیــرهن چاک غـم در معزّایت سیه پـوش
ای در جمـالت صــد چمـن گل وی در لبت صد چشمه نوش
ای در کنارت صــد سبـو مست وز جرعه ات پیمانه مدهوش
مــا در صـف مـیخـانـه نـاگـه رفتـی و خـم افتاد از جوش
دیگر به بستان رنگ و بو نیست
جز خون دل در این سبو نیست
بـا یــاد او تنهـا نشسـتـم صـد لاله خـون در دیده بستم
چون شعله از دل سرکشیدم پس شمــع سـان از پا نشستم
در ســوک جانسـوز خمینی دل می شد از کف جان ز دستم
از بـــزم یـاران دل بـریـدم پیمـانه چـون پیمـان شکستم
پیــوند صحبتهــای دیـریـن از هـرچـه حتـی غـم گسستم
غــم گفت هـرگـز بی تو هرگز هر جـا کـه هستی با تو هستم
مـن بـودم و دنیایــی از غـم
دل بــود و تـنـهــایی و ماتم
ای ظلــم را بــرچیده آئین معیـار حق را کـرده تبیین
از همتت شد در شــب تـار روشــن چـراغ آل یـاسین
بالیـد بــر خـود ملک و ملّت تـا از تـو بـر شـد بارۀ دین
بادا مــــزارت مـهـبـط نـور میــراث دار طـور سـیـنین
بــادا چــراغـت عـالـم افروز چون چشم خورشید جهان بین
پیـوسته یـادت زندگــی سـاز ویــن مـرقـدت دائم گل آذین
راهـــت همــاره جــاودان باد
نقـش آفــرین در هــر زمان باد
حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی خسروی