تنهایی
پر است خلوتم از های های تنهایی
دلم عجیب گرفته برای تنهایی
کجاست نای شرر بار و سرخ آوازی
که باز برکشم از دل ، نوای تنهایی
بیا به خلوت خاموشم و تماشا کن
به روی ثانیه ها، رد پای تنهایی
چنین که من شده ام همنشین سایۀ خویش
مباد هیچ دلی مبتلای تنهایی
به ژرفنای سیاه کدام چاه ، دگر
به گریه شرح دهم ماجرای تنهایی
دلم ز شهر و هیاهوی آن گرفت، ای کاش
کسی خبر دهد از روستای تنهایی
غریب وار ، به هر سوی سر زدم اما
نبود هیچ کسی آشنای تنهایی
محمد پیرانی