نگاهی به علل گسترش فقر و فاصله طبقاتی
□دکتر حسین راغفر*
اسلام طبقه ای را بر طبقۀ دیگر ترجیح نداده است. اسلام تمام طبقات را مساوی دانسته است؛ فقط به تقوا مردم را بر دیگری ترجیح داده است.» این سخن رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (س) است که در واقع در همین جمله می توان به نوعی به انگیزه های ایشان در مورد جامعه طبقاتی پی برد. در واقع شاید یکی از انگیزه های انقلاب در ایران، یعنی کشوری که روزی دو قطبی اداره می شد، فقر و فاصله ای بود که بین دو گروه از مردم رخ داده بود. بیشتر ثروت کشور در اختیار یک اقلیت کوچک بود و یک جمعیت بزرگ ناکام مانده بودند. اما من در این نوشتار سعی می کنم توضیح دهم در کشوری مثل ایران که سی سال از انقلابش گذشته و دارنده ذخایر بزرگ نفت و گاز است، فقر و فاصله طبقاتی چگونه بر هم اثر گذاشته اند و هدفمندی یارانه ها با طبقه متوسط چه کرده است؟
در ابتدا باید توضیح داد که تعریف "طبقه" بسیار حساس و البته متنوع است؛ و نیز طبقه اجتماعی با طبقه اقتصادی بسیار متفاوت است.
مدل رایج طبقه بندی اقشار اجتماع، امروزه اقتصادی است. برای مثال فرض کنید که در کشور ما از نظر اجتماعی یک لوله کش، در مرتبه پایین تری نسبت به یک معلم قرار می گیرد؛ اما به لحاظ اقتصادی در آمدی به مراتب بهتر از او دارد. بنابرین بحث طبقه در جوامع امروز بیش از آنکه اصالت فرد و خانواده او را در نظر بگیرد، بستگی به در آمد آن ها و همچنین بافت و ساختار اقتصاد کشور آن ها ربط دارد.
اما این طبقات اجتماعی یا اقتصادی در کشور ایران به چه شکلی تقسیم بندی شده اند ؟ گرچه در بیشتر کشور ها، ارتباط منطقی بین نوع شغل و در آمد افراد وجود دارد اما، در کشور ما اینگونه نیست. من در یک گروه مطالعاتی شهر تهران را مورد بررسی قرار دادم و مشخص شد که از سال 1355 بر اساس سرشماری ها، در بلند مدت روند در آمد ها به زیان طبقه کارگران مولد بوده است؛ یعنی وضع کم در آمد ها روز به روز بد تر شده است. اینچنین بوده که بسیاری از کارگران مولد از امور یدی، رو به مشاغل خدماتی آورده اند. در واقع در ایران در این سال ها شاهد نوعی تغییر بافت طبقاتی از کارگر مولد به مشاغل خدماتی هستیم. گرچه آن ها از نظر در آمدی وضع بهتری نسبت به کاگران ندارند، اما از نظر فشار کاری و رویکرد جامعه به شغل آن ها در وضع به مراتب بهتری قرار دارند. پس به نظر من طبقه بندی اقتصادی در ایران بسیار کارا تر از طبقه بندی اجتماعی است.
البته دقت کنید که در ایران نوعی سر در گمی هم برای مجزا کردن طبقات اجتماعی از هم وجود دارد. چه به لحاظ اقتصادی و چه از منظر اجتماعی. چرا که اکنون تعداد گسترده ای از خانوار ها، خود را در طبقه متوسط توصیف می کنند در حالی که میزان در آمد بسیاری از این خانوار ها از زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است.
پس به این نتیجه می رسیم که اگر بر اساس میزان توزیع در آمد به این طبقات نگاه شود، دیده می شود که جمعیت بسیار زیادی از جامعه در دهک های پایین در آمدی قرار دارند؛ یعنی
دهک های در آمدی با دهک های جمعیتی انطباق ندارند. به تعبیر دیگر اگر طیف در آمد به ده دسته تقسیم شوند، می شود دهک های در آمدی. اما اگر جمعیت به ده گروه تقسیم شوند، این می شود دهک های جمعیتی. اما اگر به میزان توزیع در آمد در بین این دسته ها دقت کنیم، مشخص می شود که میزان جمعیتی که در دو یا سه بخش ابتدایی در آمدی جای گرفته اند، حدود 50 در صد جمعیت ایران را تشکیل می دهند. یعنی جمعیتی که در درون سه دهک ابتدایی در آمدی قرار دارند، بسیار بیشتر هفت دهک با در آمد بالا تر است. البته بیان این نکته ضروری است که بیان آمار در ایران امروز به راحتی قابل بیان نیست؛ چرا که تقریبا تمام ابزار های آمار گیری و آمار دهی در اختیار دولت است و اکنون مدت هاست که بسیاری از این آمار ها از مراکز دولتی خارج نشده است. پس عدد 50 درصد یک عدد کاملا تخمینی و غیر مستند است. اما به هر حال توزیع در آمدی نشان می دهد اکنون طبقه فرو دست جامعه ایران، چاق تر از طبقه متوسط و البته غنی است؛ یعنی بخش عظیمی از جامعه در دسته های پایین، به لحاظ در آمدی قرار می گیرند. تصور من بر اساس محاسبه خط فقر در سال 1387 آن است که جعیت بسیار بزرگی از مردم، فقر شدیدی را تجربه می کنند. برای مثال در استان تهران بر اساس خط فقر مطلق، حدود 42 در صد از مردم فقیر هستند. این موضوع نشان دهنده آن است که تعداد فقرای کشور ایران به مرز نگران کننده ای رسیده است.
طبقات پایین قربانی دهک بالای جامعه
البته در ایران، طبقه متوسط نوعا به طبقه ای گفته می شود که از نظر اقتصادی، امکان دسترسی به آموزش عالی دارند و به همین جهت می توانند به از نظر فکری جامعه را هدایت کنند. البته در همه نقاط دنیا نقش طبقه متوسط به عنوان تولید روشنفکران کاربرد دارد. آن ها از تحصیلات و درک عمومی بالاتری نسبت به طبقات پایینی و در ایران حتی بالایی برخوردارند. در تمام دنیا، طبقات بالایی به لحاظ وابستگی به ساخت قدرت و منتقع شدن از وضع جاری، همواره خواهان حفظ شرایط موجودند. طبقات پایین هم به جهت وضعیت نامناسب اقتصادی و اجتماعی،
آگاهی های عمومی نسبت به وضع موجود را ندارند و قربانی آن هستند. به همین دلیل هم آمادگی آن را دارند که از آن ها سوء استفاده شود. درست به همین علت هم نظام های دیکتاتوری در تمام جهان، روی دو ستون اصلی استوار هستند. نخست فقر و بعد هم جهل؛ و این ها، هر دو ویژگی های طبقه های پایین اجتماعی است. علت هم آن است که طبقات پایین به آموزش مناسب دسترسی ندارند؛ و عدم دسترسی به آموزش جهل را پدید می آورد. این فقر، بی سوادی و جهل، آن ها را دچار نوعی محافظه کاری می کند تا شرایطشان از آنچه که هست، بدتر نشود. سیستم های تامین اجتماعی در کشور هایی چون ایران، نوعی استقلال فردی و شخصیتی برای افراد قائل نیست؛ و افراد اگر دچار بحران های اجتماعی و کاری و اقتصادی شوند، برای مثال اگر شغل خود را از دست بدهند، سیستم تامین اجتماعیی وجود ندارد، برای آنکه مانع از آن شود که آن ها به هر خفتی تن دهند. عدم وجود چنین ساختار تامین اجتماعی برای افراد موجب آن می شود که این طبقات علامت های طبقات بالا تر را دریافت و سپس آن را درونی می کنند. ان ها خودشان را با طبقات بالا تر تطبیق می دهند؛ یعنی نا برابری های موجود، و آنچه را که با آن دست به گریبان هستند، شروع به توجیه کردن می کنند. بنابرین، خوشان را با وضع موجود تطبیق می دهند. این موضوع موجب می شود تا طبقات پایین، بسیار محافظه کار شوند، گرچه بسیار ناراضی باشند؛ آن ها همواره متصرد فرصتی هستند برای تغییر. اما چون خودشان ظرفت های لازم را برای تغییر ندارند، منتظر طبقه متوسط می مانند، تا آن ها زمینه های اجتماعی لازم را برای تغییر فراهم کنند. در کشور ما، طبقه متوسطی که تحصیلات بالا دارند، خودشان بخشی از فساد هستند؛ (اگر نگوییم همه آن ها، می توان گفت: بخش گسترده ای از آن ها) آن ها افرادی هستند که سعی می کنند با طبقات بالا سازش کنند، تا وضع خودشان حفظ شود. علائمی که اکنون قشر فقیر از طبقه متوسط در ایران دریافت می کنند، آن است که اگر می خواهید وضع شما مناسب باشد، باید با طبقات بالا تر سازش کنید. تمام در آمد طبقه متوسط ایران، به علت فقدان بخش خصوصی مستقل، مستقیم و غیر مستقیم به بخش دولتی وصل است و منتفع از در آمد های نفتی است. بنابرین این نفت است که این طبقه را هم با علائمی که به آن می دهد فاسد کرده است. بنابرین طبقه مسلط از ابزار های
توزیع در آمد، و به تبع آن توزیع قدرت در جامعه، برای کنترل طبقه متوسط استفاده کرده و می کند. دقت شود که اگر کشوری از ساخت و نهاده های دموکراتیک بهره مند باشد، قشر متوسط آن هم محافظه کاری را به کاری می گذارد و زمینه را برای دانایی طبقات پایینی هم فراهم می کند. این روشنگری می تواند موجب حرکت رو به بالای قشر فقیر می شود. در ایران هم در سال های 1355 به بعد همین اتفاق رخ داد. هنگامی که مردم طبقه متوسط احساس کردند تبعیض از سوی حاکمیت شکل گرفته است، آن را به طبقات پایین تر منتقل کردند؛ و اینچنین یک انقلاب شکل گرفت.
اگر بر مبنای در آمد به طبقات ایران نگاه شود، در سال های 1380، 81 و 82 جمعیت بیشتری در بین دو طبقه فقرا و توانمندان قرار می گرفت. اما از میانه دهه 1380، یعنی تقریبا سال 1385 به این سو، سیل جمعیت به سمت دهک های پایینی سرازیر شده است. اما مگر چه بر اقتصاد ایران گذشته است که طبقه متوسط پر جمعیت سال های ابتدایی دهه 1380، اکنون لاغر شده است ؟ بخش عمده ای از طبقه متوسط در این سال ها مهاجرت کرده اند؛ بخش بزرگی بی کار شده اند. بخش اعظمی در دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند و بی کار مانده اند؛ در کل به علت سیاست های اقتصادی که دولت به کار گرفته است، فرصت های ایجاد اشتغال برای طبقه متوسط حذف شده است. این طبقه، به شکل سنتی یا کارمند دولتی بوده یا بخش خصوصی خرده بورژوا. این ها به علت رکود و فرصت های کم تولید و همچنین عدم نیرو گیری در بخش های استخدامی دولتی بسیار محدود توانسته اند موقعیت اقتصادی خود را حفظ کنند. پس عملا در ایران از سال های 1384، 1385 به بعد شاهد نوعی تغببر طبقاتی بوده ایم. نوعی تغییر که گریبان طبقه متوسط را گرفته، آن را لاغر و طبقه فقیر را چاق کرده است. اما در این میان به نظر من هدفمندی یارانه ها بافت طبقاتی را به گونه ای در کشور تغییر می دهد که بخش های گسترده ای از طبقه متوسط به سمت طبقه فقیر نزول می کنند؛ و تنها عده قلیلی به طبقات بالایی می پیوندند. که اکنون هم با گذشت حدود ده ماه از اجرایی شدن چنین قانونی دیده می شود که فقر گسترش پیدا کرده و طبقه متوسط تحلیل رفته است.
یکی از ویژگی های طبقه متوسط، اقتصاد بخش خصوصی متوسط است؛ که با وجود آزاد سازی قیمت ها به نظر می رسد که به کلی نابود شود. هرچند که اکنون هم این بخش خصوصی بسیار کمرنگ و ناچیز است. اما به علائم دقت کنید: هنوز یارانه بخش های صنعتی پرداخت نشده است. پس به نظر من با وجود هدفمند شدن یارانه ها، طبقه متوسطی که به پیش از آن هم تا حدود زیادی لاغر شده بود، تحلیل رفته است.
در واقع به کارگیری سیاست های آزاد سازی قیمت ها باعث افزایش هزینه های بنگاه های تولیدی و به ویژه بنگاه های مستقل شده است.
اما در اینجا این پرسش پیش می آید که لاغر و تضعیف شدن طبقه متوسط در ایران، چه اثری بر روند توسعه خواهی ایران خواهد گذاشت و در واقع بافت جامعه ایرانی را چگونه متحول می کند ؟
به نظر من دیگر ضرورتا فقط مغز ها نیستند که فرار می کنند؛ سرمایه های متوسط و کوچک هم، به دنبال جایی خواهند گشت که بتوانند امنیت سرمایه خود را حفظ کنند. این کوچک شدن طبقه متوسط، حال به هر دلیلی، موجب رشد و چاق شدن طبقات پایینی می شود؛ در این شرایط نه تنها نا برابری در جامعه گسترده می شود، بلکه اثرات اجتماعی آن باعث فرسایش شدید انضباط اجتماعی خواهد شد. نا امنی اجتماعی و ناهنجاری هایی مثل اعتیاد، تجاوز های جنسی، افسردگی ها و فقدان دسترسی به ظرقیت های رشد، روندی صعودی طی می کنند. همه این ها زمینه را فراهم می کند تا طبقه بالا از فرصت هایی که پیش می آید از این گروه ها به عنوان عوامل اجرایی خودشان استفاده می کنند.
به نظر من آنچه که انتظار روند توسعه خواهی و طبقات اجتماعی ایران را می کشد بسیار روشن است و وضع متاسفانه بسیار بدتر خواهد شد.
*استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا و تدوین گر نقشه جغرافیایی فقر در کشور