مرغ عشق
پروین دولت آبادی
مرغ رنگین بال من ، ای مرغ عشق مرغ دست آموز بودن محنتیست
در قفس سر میدهی آواز را بایدم روی از قفس برتافتن
می زنی منقار بر سیم قفس دانه با منقار برچیدن ز خاک
باز گویی حسرت پرواز را روزی روزانه خود یافتن
آب و دانه هست اما ای دریغ برگ گل بردن به سوی آشیان
عرصه پرواز تنگ آمد مرا همنفس ، دمساز و یاری داشتن
گر چه میخوانم سرود سر خوشی بال بگشودن به روی پهندشت
راستی از خویش ننگ آید مرا آبخور از چشمه ساری داشتن
ای خوشا آواز و پروازه ای دراز مرغ من ، ای مرغ رنگین بال عشق
زیر بال و پر گرفتن آسمان هستی آزاده حرفی دیگر است
رفتن و رفتن به صحرا های نور لانه ای هر چند تنگ و بیثبات
راه جستن بر فراخای جهان از چنین زرین قفسها برتر است
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 184صفحه 34