شد ! آدمی که دیگر ، هر چقدر هم بهش می گفتند : موی سیاه ، روی کثیف ، ناخن بلند ، واه واه واه . . . ککش هم نمی گزید و تازه خیلی هم ذوق می کرد ! و دیگر رفیق بودن و رفیق نبودن یا بازی کردن و بازی نکردن فلفلی ، قلقلی و حتّی مرغ زرد کاکلی با او ، برایش هیچ اهمیتی نداشت !
مدتی گذشت تا اینکه دیگر همة بر و بچّه های محل از جمله فلفلی ، قلقلی و حتّی مرغ زرد کاکلی ، حسنی را حسن گیتور صدا می زدند ! حسنی - ببخشید - حسن گیتور ! آنقدر بر درستی اعتقاداتش پافشاری کرد که فلفلی ، قلقلی و حتّی مرغ زرد کاکلی هم از او الگو گرفتند و خودشان را شبیه او کردند و حتّی نامشان را به ترتیب به نام های دیجی فلفلی ، دیجی قلقلی و دیجی مرغ زرد کاکلی ، تغییر دادند ! سپس تصمیم گرفتند که به آن ور آب بروند و یک گروه موسیقی توپ و خفن راه بیندازند !
سالها گذشت تا اینکه آرزوی هنری آن ها برآورده شد و دیگر نه تنها تمامی اهالی ده شلمرود بلکه همة مردم هنر دوست ایران ، عاشق آثار گروه حسن گیتور نگو یه دسته خل ! شده بودند تا جایی که دیگر دایماٌ از همة خانه ها و ماشینها صدای فالش گروه آن ها به گوش می رسید !
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 184صفحه 5