و جیک میکرد و دنبال همبازی میگشت. بالاخره هم یک بچّه خرگوش تیزپا پیدا کرد که حاضر شد او را روی پشتش سوار کند و بدود. گنجشککوچولو و بچّه خرگوش، آنقدر رفتند و رفتند تا به یک مزرعه رسیدند. تا چشم گنجشککوچولو به دانههای ریز و درشت مزرعه افتاد، از بچّه خرگوش خداحافظی کرد و رفت سراغ دانهها. آنقدر دانه خورد که شکمش حسابی باد کرد. وقتی سیر شد، تازه به یاد لانه و مادرش افتاد. به اینطرف و آنطرف نگاه کرد؛ نه لانهاش را پیدا کرد و نه چیزی که به چشمش آشنا باشد. غم دنیا به دل کوچکش سرازیر شد.
گنجشککوچولو، همینجور با نگرانی به اینطرف و آنطرف نگاه میکرد که چشمش به یک گاری افتاد. چرخ گاری، در چالهای گیر کرده بود؛ و پیرمردی که سوار آن بود، سعی میکرد اسب گاری را جلو براند تا چرخ بیرون بیاید. هر چهقدر اسب زور میزد، چرخ گاری از چاله بیرون نمیآمد.
گنجشککوچولو، جستوخیزکنان رفت جلوی اسب ایستاد و گفت: «جیک و جیک و جیک» یعنی: «تو میدانی راه لانه من کجاست؟»
نام پرنده: رابین آمریکایی
اندازه: حدود 25 سانتی متر
گستردگی در جهان: شمال آمریکا
زیستگاه: کناره جنگلها، بیشه زارها
غذا: میوههای کوچکف حشرات، حلزون
سایر ویژگیها: چهار تخم میگذارد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 344صفحه 34