«دست و پای مرا محکم ببند... به مادرم آرامش... پیشانیام را بر زمین بگذار تا خداوند را سجده کنم...»
ابراهیم باز هم خدا را شکر کرد. بعد دست و پای اسماعیل را بست. اسماعیل هنوز هم آرام بود و میخندید و چاقو را بر گلوی او گذاشت، امّا نبرید.
خداوند فقط میخواست آنها را امتحان کند. حالا امتحان انجام شده بود. ناگهان صدای بعبع گوسفندی بلند شد. ابراهیم و اسماعیل با تعجّب نگاهش کردند. گوسفند در بالای یکی از صخرهها ایستاده بود.
ابراهیم صدایی شنید.
- ای ابراهیم، از اسماعیل دست بردار و به جای او این گوسفند را قربانی کن!
ابراهیم نفس آرامی کشید. امّا دلش آرام نبود. فوری چاقو را بر روی سنگها انداخت. ریسمان را از دست و پاهای اسماعیل باز کرد و او را در آغوش گرفت. هر دو همدیگر را غرق بوسه کردند.
آسمان پر از فرشته شد. فرشتهها از شوق گریه میکردند. آفتاب میخندید: پیراهن «منا» پر از عطر بهشت شده بود.
* اکنون که حاجیها برای انجام حج واجب به مکّه میروند، اعمال سنگ انداختن بر شیطان، سه بار تکرار میشود. این کار بر همهی حاجیها واجب است.
راهنما
اسم حضرتاسماعیل(ع)، دوازده بار در قرآن آمده است. نام مادر او هاجر بود. هاجر کنیز حضرت ساره بود. و حضرتساره هم، همسر اوّل ابراهیم. خداوند اسحاق و اسماعیل را در سن پیری به ابراهیم هدیه داد. اسماعیل از اسحاق بزرگتر بود.
ماجرای زندگی اسماعیل را در سورههای ابراهیم، صافات، بقره، یوسف، انعام و... بخوانید.
حضرتاسماعیل(ع) و خانوادهاش در مکّه زندگی میکردند. او هر سال در مراسم حج، کلیددار و سرپرست خانهی خدا بود. سرانجام بعد از 137 سال (یا به قولی 180 سال) زندگی از دنیا رفت و در کنار مادرش، در حجر اسماعیل به خاک سپرده شد. حجر اسماعیل در کنار کعبه قرار دارد.
نام پرنده: پتیای بزرگ
اندازه: حدود 28 سانتی متر
گستردگی در جهان: جزایر سوماترا، برونئو
زیستگاه: جنگلهای مناطق کم ارتفاع
غذا: کرم و حلزون
سایر ویژگیها: سه تا 5 تخم دایره ای شکل میگذارد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 344صفحه 9