سخنرانی
زمان: 16 تیر 1358 / 12 شعبان 1399
مکان: قم
موضوع: تعلیم و تربیت ـ اسلام، آزادی و تمدّن
مخاطب: بانوان مکتب ولیّ عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیت تعلیم و تربیت در تعالی انسان
من امیدوارم که همۀ خواهرها و برادرها و همۀ قشرهای این ملت و همۀ ما از خدمتگزاران به اسلام و ولیّ عصر ـ سلام الله علیه ـ باشیم. ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولیّ عصر است و وظیفۀ آنهایی که در مملکت ولیّ عصر زندگی می کنند یک وظیفۀ سنگین است. نمی توانیم ما لفظاً بگوییم ما در زیر پرچم ولیّ عصر ـ سلام الله علیه ـ هستیم و عملاً در آن مسیر نباشیم. چنانچه نمی توانیم بگوییم که ما جمهوری اسلامی داریم، و عملاً آن طور نباشیم؛ اسلامی نباشیم. شما که به نام مقدس «ولیّ امر» یک گروه متشکلی تشکیل داده اید و زحمت می کشید و خدمت می کنید و احکام اسلام را ترویج می کنید و تعلیم و تربیت می کنید.
تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح؛ تربیت اسلامی. اگر تعلیم تنها باشد بدون تربیت، فایده ندارد؛ بلکه گاهی مُضرّ است. تربیت بی تعلیم هم نمی شود؛ به نتیجه نمی رسد. این دو تا باید با هم باشند، توأم باشند؛ تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد می کند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم. این قافله حرکت دارند می کنند، انسان هم یکی از آنهاست. یک نباتی است اوّل و بعد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات است و تا سرحدّ حیوانیت با حیوانات شریک است؛ چنانچه تا سرحدّ نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحدّ حیوانیت با همۀ حیوانات
شرکت دارد؛ و از آنجا راهش جلوتر می رود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولیدمثل کردن، همه حیوانات همین اند، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات ولو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضیشان با بعضی خوراکشان فرق دارد؛ یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد ـ توأم با هم ـ در همین حدّ حیوانیت باقی می ماند. و انسان از سایر حیوانات، اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.
آمال و شهوات انسان
حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمه ای گیر می آورد و می خورد و دیگر ذخیره نمی کند، الاّ بعضیشان، و همان وقتی که سیر شد می رود سراغ کارش می خوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» می گذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتدائاً خودش خیال می کند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی به خانه می رسد، می بیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ که رسید، می بیند بس نیست. یک مزرعه ای داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه می رسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم! به آن می رسد، هر چه بالا می رود زیادتر می شود. ابتدائاً یک چیز مختصری می خواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر می شود، طمعش زیادتر می شود، آرزویش زیادتر می شود. اینهایی که یک مملکت دارند، می بینید که می روند دنبال یک مملکت دیگر؛ مملکت گیری می کنند. اگر همۀ ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن وقت به فکر می افتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر می افتد برود کره مرّیخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد می رود سراغ
جاهای دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همانهایی که حیوان می خواست، این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، آن وقت وقتی است که می خواهد تولیدمثل بکند؛ در مابقیش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی ـ که غیر از آن طوری که انبیا آمده اند محدودش کردند به حدودی ـ انسان هیچ این حرفها ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمی کند پیش او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی، که همۀ این آمال و آرزوهایی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهایی که مربوط به امور طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر می شود، همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا انسان شد، آنجا انسان است. اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که چشمهای این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا می کند؛ و اگر چنانچه نتواند این کار را بکند، مهار را رها کند.
حقیقت آزادی غربی
خوب، بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند؛ آزادند! این آزادیی که غربی ها می خواهند همین است. آزادند، هر چه می خواهند و هر کاری می خواهند بکنند. ظلم بکند آزاد است، شهوات غیرمشروع، آزاد است، بدگویی به هر کس، آزاد است،
قلمفرسایی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادیی که همین غیرمحدود بودن این قسم حیوان است، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدّی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی می خواهد جلوتر برود.
فرق بین مکتب انبیا و سایر مکاتب
اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیا آورده اند برای اینکه غیر انبیا راه را نمی دانند. ما الآن یک راهی را داریم قهراً می رویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیا برای ما آوردند که از آن راه باید بروید، آن صراط مستقیم که منتهی می شود به آنجایی که ماها دیگر الآن نمی توانیم ادراک بکنیم، این را انبیا آورده اند. مکتب غیر انبیا اصلاً اطلاع از ماوراء طبیعت ندارد. هر چه مکتب هست همین طبیعت است. مکتب انبیاست که ماوراء طبیعت را هم طرح می کند. در مکتبهای دیگر اصلاً طرح نمی شود ماوراء. بله می گویند دروغ است! یک آدمی که اصلاً نمی داند ماوراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانه اش و می گوید نخیر، نیست! انبیا می دانند راه چه هست، از کجا باید رفت؛ چه جوری باید رفت. راهی است که تا به وسیلۀ انبیا و تعلیمات انبیا نباشد، انسان نمی تواند به مقصدش برسد. راه مستقیمی که انسان را به مقصد می رساند اگر راه انبیا نباشد، معوج می شود؛ یا این طرف می رود، یا آن طرف می رود. انبیا هستند که ما را به راه مستقیم هدایت می کنند و کیفیت تربیت و تعلیمی که برای آن عالم هم باشد ـ هم این عالم، و هم آن عالم ـ نه اینکه انبیا به این عالم کار ندارند. این عالم هم، با هر چیزی که بگویید، آنها منافی و مخالف با آن نیستند. مخالف با دل بستن به دنیا هستند. این دو تا اشتباه می شود.
مخالفت اسلام با دلبستگی به دنیاست نه با تمدن
آنهایی که می خواهند عیب گیری کنند می گویند که با همۀ تمدنها مخالف است؛ اسلام با همۀ تمدنها مخالف است. این اشتباه است. اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست. اسلام تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را، تقریباً اکثر معموره را [متمدن] کرد؛ با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی
و محدود شدن مخالف است که همۀ آمال و آرزوی ما همین باشد؛ همۀ همّ ما همان علفمان باشد؛ تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات، دلبستگی را مخالف است، این که همّ انسان، علفش باشد! با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت، همۀ مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها. شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی ـ در همان زمانهای سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست ـ راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی!: این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کرده اند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری می کنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آن طوری که انبیا و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان هم صحیح می شود و روی یک نظمی تحقق پیدا می کند و این آکل و مأکول و این تعدّیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمی شود؛ و هم آن طرف ـ که عمده آن طرف است ـ آن حیات جاویدی که آخر ندارد تأمین می شود. کوشش کنید که شما که حالا منتسب به ولیّ امر ـ سلام الله علیه ـ هستید، مکتب ولی امر را به آن توجه کنید که برای تربیت و تعلیم این انسان است که از حد حیوانیت برساندش به حد انسانیت و رشد انسانی پیدا کند و تربیتهای انسانی پیدا کند و تعلیمات، تعلیمات صحیح باشد. خداوند همۀ شما را ان شاءالله موفق بدارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته