سخنرانی
تفاوت حکومت های مردمی و رژیم های ضد خلقی
سخنرانی در جمع وزیر و اعضای وزارت امور اقتصاد و دارایی (تفاوت حکومت های مردمی و رژیم های ضد خلقی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 30 خ‍رداد ‭1358

زمان (قمری) : 25 رج‍ب‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 230

موضوع : تفاوت حکومت های مردمی و رژیم های ضد خلقی

زبان اثر : فارسی

حضار : اردلان، علی (وزیر اقتصاد و دارایی)، معاونان و مدیران کل این وزارتخانه

سخنرانی در جمع وزیر و اعضای وزارت امور اقتصاد و دارایی (تفاوت حکومت های مردمی و رژیم های ضد خلقی)

سخنرانی

‏زمان: 30 خرداد 1358 / 25 رجب 1399‏‎[1]‎

‏مکان: قم‏

‏موضوع: تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی‏

‏حضار: اردلان، علی (وزیر اقتصاد و دارایی)، معاونان و مدیران کل این وزارتخانه ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

بیگانگی نظام شاهی از ملت

‏     اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم‏‎ ‎‏باشد و مع الأسف در رژیمهای شاهنشاهی، و بخصوص در رژیم اخیر، آن معنا عکس‏‎ ‎‏بود. یعنی دستگاه حاکمه، همۀ دستگاه حاکمه، در یک قطب واقع شده بود، و ملت هم‏‎ ‎‏در یک قطب. آن دستگاه حاکمه کوشش می کرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و‏‎ ‎‏شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند. و ملت هم اگر زور نداشت کوشش می کرد‏‎ ‎‏که مالیات نپردازد؛ از زیر بار همه چیز در برود؛ هرچه بتواند کارشکنی کند برای دولت، و‏‎ ‎‏از این جهت هی شکاف بین مردم و دولت حاصل می شد و دولت هم هیچ پشتیبان‏‎ ‎‏نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت‏‎ ‎‏نداشت. ملت هم به آن هیچ اعتماد نداشت، آن را دشمن خودش می دانست. ارتش‏‎ ‎‏وقتی می آمد توی مردم، مثل اینکه دشمن آمده است، همۀ جمعیت از آن فرار می کردند‏‎ ‎‏و پشت می کردند به آن و پاسبان وقتی که می آمد در بین مردم، مردم از او فرار می کردند؛‏‎ ‎‏تنفر داشتند. و اینها اسباب این شد که نتواند حکومت باقی بماند، و با پایگاه نداشتن در‏‎ ‎‏پیش ملت ناچار باید کنار برود و رفت. این باید یک عبرتی باشد برای دولتها.‏

رژیم اسلامی، رژیمی مردمی

‏     در رژیم اسلامی شاید در رأس برنامه همین تفاهم مابین دولت و ملت باشد. یعنی نه‏

‏دولت خودش را جدا می داند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب‏‎ ‎‏بکند، اذیت بکند؛ و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند‏‎ ‎‏از مقررات دولتی. اسلام وضعش از اول اینطور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده‏‎ ‎‏است، در زندگی، در معاشرت، در اینها، با مردم یا پایینتر بوده است، یا همان جور...‏

سیرۀ حضرت علی در حکومت

‏     بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله پیدا شد حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود‏‎ ‎‏و مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ‏‎ ‎‏بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه ها، در نامه ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و‏‎ ‎‏همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می فرستادند در اطراف. یک‏‎ ‎‏مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از‏‎ ‎‏اروپا، و آنها همه تحت سیطره بودند. و وقتی که می فرستادند، سفارشهایی که می کردند‏‎ ‎‏نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار می کردند آنها؛ و مردم با‏‎ ‎‏آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف‏‎ ‎‏است همه می دانند. یک آدم متعارف نمی تواند آنطور زندگی کند. حتی اشکال کرده‏‎ ‎‏بودند که خوب، شما اگر زندگی ات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک‏‎ ‎‏جایی می فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می شود هم چوبش محکمتر است،‏‎ ‎‏هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. اینطور نیست که هرکس زیاد خورد‏‎ ‎‏و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی ای بشود. بلکه شاید بسیاری از این‏‎ ‎‏غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم‏‎ ‎‏می آورد. در هر صورت در زندگی اش وقتی که انسان می بیند، می بیند که یک پوستی‏‎ ‎‏بوده است ـ اینطور نقل می کنند ـ که شبها این پوست را می انداختند و خودشان با حضرت‏‎ ‎‏فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رویش می خوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش‏‎ ‎‏می ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی توانست آنطور زندگی بکند،‏

‏هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم می فرمایند شماها نمی توانید؛ لکن در تقوا و در‏‎ ‎‏ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت اینطوری بود و اینطور خاضع‏‎ ‎‏در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعۀ ریاستش اینقدر زیاد بود و قدرت ارتشش‏‎ ‎‏آنطور، آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی ای که خودش نصب کرده او را‏‎ ‎‏دعوت می کند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی،‏‎ ‎‏یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که ـ به حسب نقل ـ قاضی ایشان را احضار می کند، همان‏‎ ‎‏قاضی که خودش نصب کرده، تشریف می برند. وقتی قاضی می گوید یا اباالحسن،‏‎ ‎‏می گوید نه. باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو‏‎ ‎‏علی السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که‏‎ ‎‏قاضی رسیدگی می کند و حکم بر ضد حضرت امیر می دهد، حق می دهد. منتها یهودی‏‎ ‎‏می آید ایمان می آورد، اسلام می آورد. می بیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با‏‎ ‎‏مردم، وضع زندگی شان، وضع عدالتشان، رسیدگی شان به فقرایشان معروف است. ‏‏[‏‏در‏‏]‏‎ ‎‏تاریخ هم هست که خانه هایی بوده است که مطلع نبودند که کی می آید برایشان چیز‏‎ ‎‏می آورد. ایشان می بردند. از یک جایی می رفتند، بچه ها گریه می کردند. ایشان وارد شده‏‎ ‎‏بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر‏‎ ‎‏که بچه ها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچه ها گریه می کردند. دلم می خواهد‏‎ ‎‏حالا که می روم بخندند بچه ها. این یک حاکمی است که توسعۀ حکومتش از حجاز تا‏‎ ‎‏مصر، تا ایران تا افریقا، تا همۀ اینها، بوده است. خوب، البته هرکس که نمی تواند؛‏‎ ‎‏هیچ کس نمی تواند.‏

عبرت گیری از سرنوشت رژیمهای ضد مردمی

‏     لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اینطور نباشد که بروند هرکس‏‎ ‎‏در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم‏‎ ‎‏را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلاً زورمند خیلی کذا است با دیگران.‏

‏اسباب این می شود که مردم از آن جدا بشوند؛ مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات.‏‎ ‎‏دو دفتر داشته باشند! الآن کراراً از من سؤال شده است که ما در زمان طاغوت دو تا دفتر‏‎ ‎‏داشتیم ـ خوب حالا آنی که به ما گفتند، دو تا دفتر ـ یک دفتر بود که به دسترس مأمورین‏‎ ‎‏می گذاشتیم. این غیر آن بود که ما داشتیم. حالا چه بکنیم؟ ما گفتیم نه، حالا دیگر شما از‏‎ ‎‏خودتان می دانید دیگر. اینها برای این است که از آن طرف زور و ارعاب و فشار؛ از آن‏‎ ‎‏طرف هم ملت نمی تواند اینقدر بپذیرد، از این جهت، آن هم هر قدر بتواند تخلف‏‎ ‎‏می کند، بتواند علناً تخلف می کند، چنانکه اخیراً کرد. اگر نتواند ـ اینطورند خوب ـ در‏‎ ‎‏خفا تخلف می کند. هرچه بتواند از مال دولت برمی دارد. این باید یک سرمشقی باشد‏‎ ‎‏برای دولتها، برای ادارات، برای همه جا، که مردم را از خودشان جدا نکنند. مردم از‏‎ ‎‏خودشان بدانند. مردم هم آنها را از خود بدانند. اینها را هم مردم از خود بدانند. اگر یک‏‎ ‎‏همچو تفاهمی بین دولت و ملت پیدا شد، این دولت متکی به ملت است و سقوط ندارد؛‏‎ ‎‏این دیگر قابل سقوط نیست.‏

همگامی ملت و دولت

‏     من امیدوارم که بشود ان شاءالله . یک صبغۀ اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک‏‎ ‎‏قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد ـ امیدواریم که بشود همه اش، اما‏‎ ‎‏هر چه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به‏‎ ‎‏دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت‏‎ ‎‏مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای‏‎ ‎‏خودشان با رضا و رغبت می دهند. ـ هر کسی ـ فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده‏‎ ‎‏هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت می کنم، خوب، بداند‏‎ ‎‏این امین است و حفظ می کند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت می دهد، چیز‏‎ ‎‏می دهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمی تواند حفظ کند، آن اشخاصی که‏‎ ‎‏بیایند بگویند ما حفظش می کنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول می دهد.‏

‏خوب، یک مملکتی است که مردم که نمی توانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که‏‎ ‎‏نمی توانند اداره کنند، خوب یک طایفه ای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛‏‎ ‎‏جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و‏‎ ‎‏دولت می خواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری می خواهد شهر‏‎ ‎‏را آباد کند، دولت می خواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم‏‎ ‎‏است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام می دهد، وقتی اینطور شد،‏‎ ‎‏خود مردم با رضا و رغبت ـ دیگر دو دفتر هم درست نمی کنند! ـ می دهند برای اصلاح‏‎ ‎‏امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم می شود. اینطور نیست که همه‏‎ ‎‏باشند. کم می شود.‏

سیستم مالیاتی اسلام

‏     و اگر یک روزی هم ان شاءالله توانستیم و توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم،‏‎ ‎‏و آن هم کم رقمی نیست، البته زکات خیلی نیست، اما به اندازۀ فقرا هست که دیگر فقیر را‏‎ ‎‏نمی گذارد وجود پیدا کند، اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است که این مالیات‏‎ ‎‏بسیار هنگفت برای همه چیز است، یعنی سیستمش طوری است که اینطور نیست که خیال‏‎ ‎‏بشود برای فقرا است، خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال، یک قلم بسیار‏‎ ‎‏درشت است و این می تواند اداره بکند؛ اگر ان شاءالله توانستید، توانستیم، همین سیستم‏‎ ‎‏اسلامی را، که دیگر در مالیاتها هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد‏‎ ‎‏نداشته باشیم، همین خمسِ تمام اموال، یعنی درآمدها، و بسیار عادلانه است، برای اینکه‏‎ ‎‏این بقال سر محله به اندازۀ خودش مالیات می دهد، آن آدمی هم که صاحب‏‎ ‎‏کارخانه های کذاست، آن هم به اندازۀ خودش مالیات می دهد، این یک طور سیستمی‏‎ ‎‏است که یکجور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه ان شاءالله هم بشود، دیگر هیچ‏‎ ‎‏احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند هم ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب‏‎ ‎‏نشده است و امید است که بشود، و اگر بشود هم، یک درآمد بسیار سرشاری است که‏

‏شاید همه چیز ما را اداره بکند؛ و ان شاءالله مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان‏‎ ‎‏اداره اش بکنید.‏

بیدادگری مأمورین دولت طاغوت

‏     مقصود عرضم این است که حتی رؤسای مالیه ـ وقتی که در آن وقت که من بچه بودم‏‎ ‎‏و در آن طرفها بودم ـ رئیس مالیه اش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه می کرد، و‏‎ ‎‏از ژاندارمری مثلاً چه می کرد، از مردم به زور چیز می گرفت. به زور! نه اینکه همان‏‎ ‎‏مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»،‏‎[2]‎‏ به اصطلاح آن وقت. که مالیات می گرفت؛ و مأمور هم‏‎ ‎‏«قُلُّق» می خواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد می شود باید آن کسی که به او وارد‏‎ ‎‏شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از‏‎ ‎‏دست همین کسانی که به عنوان مأموریت چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛‏‎ ‎‏هر چی بود. مأمورین هم وقتی می رفتند مردم را عذاب می کردند و آنطور نبود که‏‎ ‎‏حضرت امیر دستور می دهد که بروید صدا کنید آن آدمهایی که هستند، برای زکات صدا‏‎ ‎‏کنید، بگویید که ـ به حسب روایت ـ که زکاتتان را داده اید یا نداده اید؟ اگر گفتند داده ایم،‏‎ ‎‏برگردید بیایید. و آنها هم تخلف نمی کردند. وقتی یک حکومت آنطور شد و مردم در‏‎ ‎‏مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمی کردند و آنها هم‏‎ ‎‏مالیاتی را که باید بدهند می دادند؛ زکات را می دادند؛ خمس را می دادند.‏

جایگاه مقامات دولتی در اسلام

‏     در هر صورت، عمده این است که همۀ ماها بدانیم که مسئول هستیم پیش خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی. و همه بدانیم که عقل هم اقتضا می کند به همان طوری که اسلام دستور‏‎ ‎‏داده با مردم رفتار بشود. حکومتها همان طور رفتار بکنند. وقتی که در صدر اسلام‏‎ ‎‏مأمورین را می فرستادند، همان که سردار بود، همان که استاندار بود، امام جماعت هم‏‎ ‎‏بود؛ یعنی اینقدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت می شناختند که به او اقتدا‏

‏می کردند و با او نماز می خواندند. و همان هم جنگ می رفت و مردم هم به او اعتنا‏‎ ‎‏می کردند. اگر یک همچو چیزی بشود و ما بتوانیم که یک دستگاه دولتی ای که دولت‏‎ ‎‏اسلامی باشد، با مردم باشد. شما الآن الحمدلله تا یک حدودی پیش رفته است این.‏

نیروهای نظامی و انتظامی، در کنار مردم

‏     می دانید که ارتش همچو با مردم دور بود که در یک جمعیتی ارتش وارد نمی شد.‏‎ ‎‏برای اینکه اگر می آمد تا آن می آمد، مثل اینکه لشکر مغول حمله کرده مردم می رفتند‏‎ ‎‏کنار! و اگر مردم می خواستند بیایند توی اینها، با سرنیزه کنارشان می کردند. این جور بود‏‎ ‎‏وضع. حالا ما اینجا خیر، هر چند روز یک دفعه یک عده ای از ارتش می آیند؛ یک‏‎ ‎‏عده ای از ژاندارمری می آیند؛ یک عده مردم دیگر؛ همۀ مردم مخلوط به هم، داخل در‏‎ ‎‏هم؛ و همه با هم مخلوط، و همه با هم یکصدا و همه اظهار اسلام؛ اظهار اطاعت به احکام‏‎ ‎‏اسلام می کنند. و این چقدر خوب است. من به آنان می گفتم که شما حالا برایتان بهتر‏‎ ‎‏است که با دل راحت اینجا نشسته اید و نمی ترسید که کسی شما را اذیت کند و مردم هم‏‎ ‎‏نمی ترسند که شما اذیتشان کنید، حالا وجدان شما راحتتر است، یا آن وقتی که‏‎ ‎‏می ریختید و با سرنیزه مردم را ‏‏[‏‏اذیت می کردید‏‏]‏‏ خود آن آدمی هم که سرنیزه می کشد‏‎ ‎‏ناراحت همین طور وجدانش ناراحت است. نمی شود انسان اینطور باشد. بله، ممکن‏‎ ‎‏است یکوقت یک کسی اینقدر جنایت بکند که عادی بشود برایش؛ لکن مردم عادی‏‎ ‎‏نمی توانند. این ارعابی که اینها ایجاد می کردند برای این بود که از ملت می ترسیدند.‏‎ ‎‏اصلاً اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و ـ عرض بکنم که ـ دور کردن مردم را از‏‎ ‎‏خودشان، اساس این بوده است که اینها از بس که به مردم تعدی کرده اند از مردم‏‎ ‎‏می ترسند. حالا که از مردم می ترسند چه بکنند که مأمون باشند؟ ایجاد رعب می کردند؛‏‎ ‎‏می ریختند ـ فرض بفرمایید، که ـ توی مردم یک بساطی درست می کردند که مردم از‏‎ ‎‏آنها بترسند؛ این مردم از آنان بترسند. برای حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد کرده‏‎ ‎‏بودند، حالا اینطور می کردند که بترسند. این شاه سابق جرأت نمی کرد بیاید توی مردم.‏

‏هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل‏‎[3]‎‏ بود که آمده بود اینجا. رفته‏‎ ‎‏بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی‏‎ ‎‏جمعیت. برای اینکه او نمی ترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا‏‎ ‎‏نمی ترسید.‏

حکومتهای مردمی و دستاورد آن

‏     وقتی که اینطور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر‏‎ ‎‏مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی‏‎ ‎‏اینطور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینی اش و حکومتی اش باز هست، با اضافۀ‏‎ ‎‏اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان می دانند، پشتیبانشان‏‎ ‎‏هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و می زند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی‏‎ ‎‏می کند، مردم را می چاپد، خوب، این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین می شوند. اگر‏‎ ‎‏دیدند که رؤسای مالیه، مثلاً، اینها یک قدری مالیات می گیرند یک قدری هم زیادتر از‏‎ ‎‏مالیات برای خودشان، یک قدری هم مأمورشان می رود چه می کند، مردم حتی الامکان‏‎ ‎‏مالیات نمی دهند؛ حتی الامکان بتوانند از زیر بارش فرار می کنند. اما وقتی دیدند آنکه‏‎ ‎‏آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ دارایی شان، برای‏‎ ‎‏حفظ جانشان اینها دارند زحمت می کشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او‏‎ ‎‏محبت می کند، به او محبت می کند؛ آن وقت مالیاتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده‏‎ ‎‏به آنها می دهد. جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با‏‎ ‎‏اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همۀ مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم‏‎ ‎‏خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ یک مملکت اگر یک محیط برادری‏‎ ‎‏ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم می فرماید که مؤمنین اخوه هستند، برادر هستند،‏‎ ‎‏همۀ مؤمنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد،‏

‏دیگر اینطور ناراحتیها و اینطور چیزها که باید بشود، نمی شود.‏

شیوۀ نو و بیمانند تصویب قانون اساسی

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را تأیید کند، موفق باشید؛ و همۀ ما را تأیید کند که این بار‏‎ ‎‏که حالا در نیمۀ راه است به آخر برسانیم. و این مجلس که بناست درست بشود و بررسی‏‎ ‎‏قانون اساسی، هر که نظر دارد نظر بدهد. و بعد از نظر دادن به این مجلسی که بنا است‏‎ ‎‏درست بشود، مردم خودشان این مجلس را تأسیس بکنند؛ آنجا آنها بررسی بکنند؛ آنها‏‎ ‎‏تصویب بکنند. بعد هم خود مردم. و من گمان ندارم که در دنیا از این فرمی که طرح شده‏‎ ‎‏است الآن، بهتر فرمی است که هست و در دنیا از این بهتر نداریم ما، که در اختیار ملت در‏‎ ‎‏دو دفعه باشد. در هر جا هی به اصطلاح اینها، هیچ دمکراسی ای بالاتر از این نیست که‏‎ ‎‏یک مطلبی در اختیار مردم دو دفعه. مجلس مؤسسان که درست می کردند یک دفعه در‏‎ ‎‏اختیار مردم بود. و آن این است تعیین آن آقا را بکنند! رفراندم اگر بود، یک دفعه در‏‎ ‎‏اختیار مردم بود، که یکی دیگر قانونش را بنویسد. مثل فرانسه در جمهوری پنجمش،‏‎ ‎‏کسان دیگر از اجزای دولت و وزارتخانه ها و اینها قانون را نوشتند؛ یک چند نفری هم از‏‎ ‎‏مجلس شورا و اینها بودند و بعد به رفراندم گذاشتند قانون اساسی شان را. اما این قانون‏‎ ‎‏اساسی ای که الآن بنا هست بر آن دو دفعه در اختیار مردم است: یک دفعه اینکه مردم این‏‎ ‎‏اشخاصی را که اطلاعات دارند از قوانین، اطلاعات دارند از اسلام، اطلاعات دارند از‏‎ ‎‏آن، برای مردم هستند، دلسوزند برای مردم، امین هستند، یک همچو اشخاصی را تعیین‏‎ ‎‏کنند برای بررسی قانون اساسی و درست کردن و اینطور چیزهایش. به این اکتفا نکنند،‏‎ ‎‏باز یک دفعه دیگر در اختیار مردم بگذارند که حالا بعد از اینکه نمایندگان شما این را‏‎ ‎‏تصویب کردند، یا تصدیق کردند به اینکه این بسیار خوب است و صحیح است و موافق با‏‎ ‎‏اسلام است و موافق با مصلحت کشور است، ثانیاً بیایند به مردم بگویند آقا ـ اینی که ـ‏‎ ‎‏کسانی که شما تعیین کردید، تأیید کردند، بیایید خودتان هم باز بفرمایید ‏‏[‏‏رأی بدهید‏‎ ‎‏]‏‏در‏‎ ‎‏دنیا یک همچو چیزی نیست.‏


نق زدنها و انگیزۀ آن

‏     و حالا هم که می بینید که بعضیها نق می زنند، اینها همانها هستند که نمی خواهند این‏‎ ‎‏مملکت یک آرامشی پیدا بکند. هر جایش را بگیری یک صدایی درمی آورند. هر‏‎ ‎‏جایش را. مردم را شما از اینجا بشناسید، ببینید که حرفهایی که می زنند روی چه اساسی‏‎ ‎‏هست.‏‎[4]‎‏ تعیین کردید قانون را، آنها هم تعیین کنند. و بعد، شما خودتان هم باز رأی‏‎ ‎‏دارید. اینهایی که الآن دارند هی داد و قال می کنند اینها خوب، حرفشان چیزی نیست که‏‎ ‎‏قابل ذکر باشند؛ لکن ببینیم چه جور اشخاصی نق می زنند راجع به همین معنا هم که‏‎ ‎‏بهترین ترتیبی است که در دنیا واقع شده است و می خواهد واقع بشود. همین هم دارند باز‏‎ ‎‏یک اشخاصی اشکال می کنند ـ این برای ـ این است که یا می خواهند اظهار فضلی بکنند؛‏‎ ‎‏خوب آن مانعی ندارد. خوب، اشخاصی دلشان می خواهد اسمشان توی روزنامه باشد و،‏‎ ‎‏عرض می کنم، اظهار فضلی بکنند، اظهار روشنفکری بکنند، ما مضایقه از این نداریم که‏‎ ‎‏آقایان اظهار فضل خودشان را بکنند. لکن جوری نباشد که بخواهند یک مطلبی را که‏‎ ‎‏می خواهیم زودی تمام بشود ـ و این مملکتی که الآن توطئه دارند می کنند توطئه ها جمع‏‎ ‎‏به هم بشود ـ یکوقت خدای نخواسته بعد از دو ـ سه سال که قانون اساسی را ما تا دو ـ سه‏‎ ‎‏سال طول بدهیم و مجلس مؤسسان تا دو ـ سه سال، این اسباب زحمت بشود.‏

شیوۀ تصویب قانون اساسی در ایران و خارج

‏     و بهترین طریقی که اصلاً در دنیا هم سابقه ندارد یعنی به استثنای آن جهتش که خود‏‎ ‎‏مردم وکلایشان را تعیین می کنند، رفراندم سابقه دارد. و بررسی قانون اساسی هم‏‎ ‎‏ـ با خبره ـ با اهل خبره، این هم سابقه دارد در فرانسه ای که، به قول شماها، یعنی به قول‏‎ ‎‏همین روشنفکرها، مهد آزادی و مهد دمکراسی است، سابقه دارد. و این بهتر از آن‏‎ ‎‏است. برای اینکه آنجا از وزرا و از نخست وزیری و از اشخاصی که منتخب مردم نبوده‏‎ ‎‏است با چند نفر هم از منتخبین مردم، اینها با هم جمع شدند. این منتخبین در غیر این‏

‏جهت، آنها هم منتخب برای این جهت نبودند. مجلس شورا و مجلس سنا منتخب برای‏‎ ‎‏نگاه کردن در قانون اساسی نبوده؛ انتخاب کرده اند، اما نه انتخاب برای قانون اساسی‏‎ ‎‏منتخبین آنها که انتخاب قانون اساسی هم برای قانون اساسی نبوده، از وزرا و از امثال اینها‏‎ ‎‏یک گروههایی جمع شدند با هم، تدوین کردند؛ اینکه تدوین شد؛ به آرای عمومی‏‎ ‎‏گذاشتند. عموم که رأی دادند، این تمام شد. این بهتر است، که به اصطلاح شما دیگر‏‎ ‎‏بالاترین دمکراسی در دنیا و مهد آزادی اینطور درست کرده است، یا اینکه حالا ایران،‏‎ ‎‏که شماها روشنفکرها اعتقادتان این است که یک مملکتی است که مردمش هیچ‏‎ ‎‏نمی فهمند! ـ عرض می کنیم ـ همچو اهانت می کنید به مردم، همچو خودتان را باختید در‏‎ ‎‏مقابل غرب، که خیال می کنید ما هیچ چیز نداریم و آنها همه چیز دارند. حالا آن بهتر‏‎ ‎‏است، یا این بهتر است؟ در همان معنایی که مهدِ ـ عرض بکنم ـ آزادی و اساس‏‎ ‎‏دمکراسی است آن بهتر است، یا که آنی که می خواهد بررسی کند در قانون اساسی ‏‏[‏‏که‏‏]‏‎ ‎‏منتخب خود مردم باشد، آن هم بعد از اینکه تصویب شد خود مردم رأی بدهند آنها آنی‏‎ ‎‏که بهترین طریقش به خیال آنها بوده، این است که یک اشخاص دیگری این را بررسی‏‎ ‎‏بکنند که مبعوث از مردم نیستند؛ و بعد مردم خودشان رأی بدهند. ما می گوییم نه، آنی‏‎ ‎‏هم که می خواهد بررسی بکند، آن هم مبعوث از مردم؛ بعد هم خود مردم رأی بدهند.‏‎ ‎‏دیگر بهتر از این چیزی اصلاً نیست. و این نق ها هم جز اینکه یا اظهار فضیلت است ـ که‏‎ ‎‏هیچ مضایقه ای نیست ـ یا خدمت به این است که نگذارند درست بشود؛ بلکه این‏‎ ‎‏پالیزبان ـ‏‎[5]‎‏ نمی دانم ـ و این اویسی،‏‎[6]‎‏ و اینها که در سرحدات دارند فتنه می کنند، بلکه‏‎ ‎‏بتوانند. لکن آقایان باید بدانند دیگر گذشت، نمی توانند و نمی شود این چنین چیزی.‏‎ ‎‏ان شاءالله همه موفق و مؤید باشید.‏

‎ ‎

  • - تاریخ این سخنرانی در صحیفۀ نور 31 خرداد 58 درج شده است.
  • - نوعی رشوه که مردم روستاها و قصبات به مأموران دولتی می دادند.
  • - شارل دوگل، رئیس جمهور وقت فرانسه.
  • - قطع و وصل نوار.
  • - استاندار کرمانشاه در رژیم شاه.
  • - غلامعلی اویسی، فرماندۀ نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران در آخرین روزهای حکومت شاه.