سخنرانی
زمان: 16 خرداد 1358 / 11 رجب 1399
مکان: قم
موضوع: لزوم اسلامی شدن دانشگاهها
حضار: پزشکان، استادان و دانشجویان دانشگاه شیراز
بسم الله الرحمن الرحیم
دانشگاه، مرکز تربیت و پرورش انسانها
دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود. دانشگاه خوب یک ملت را سعادتمند می کند. و دانشگاه غیر اسلامی، دانشگاه بد، یک ملت را به عقب می زند. در رژیم سابق، شاید از همۀ جنایتها، جنایت اینکه دانشگاه را به طور صحیح نگذاشتند عمل بکند شاید از همۀ جنایات بالاتر باشد. آنچه که در اسلام مطرح است اموال نیست؛ مادیات نیست؛ معنویات است که باید از دانشگاه به همۀ اقشار سرایت بکند. یعنی چه دانشگاه شما، و چه دانشگاه روحانیون. این دو قشر هستند که تربیت امت به عهدۀ این دو قشر است. این دو قشر از همۀ قشرها عملشان شریفتر و از همۀ قشرها مسئولیتشان بیشتر است. عمل شریف، برای اینکه مرکز انسان درست کردن است. دانشگاه باید مرکز درست کردن انسان باشد. چه دانشگاه روحانی، و چه دانشگاه شما. و این یک امری بوده است که انبیا ـ علیهم السلام ـ مأمور بر همین امر بوده اند که انسان درست کنند. کتب آسمانی، همۀ کتب آسمانی، برای انسان ساختن آمده است. اگر انسان ساخته بشود، همه چیز به صورت معنویت درمی آید؛ یعنی مادیات هم به صورت معنویت در می آید. به عکس، اگر چنانچه قشرها شیطانی باشند و از دانشگاه ما و شما انسانهای منحرف بیرون بیایند، معنویات هم به صورت مادیات درمی آید؛ فانی در مادیات می شود.
رسالت پیامبران، الهی کردن همه ابعاد انسان
آن چیزی که انبیا می خواستند این بود که همۀ امور را الهی کنند؛ تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را، که خلاصۀ عالم است؛ عصارۀ عالم است. انبیا برای این آمدند که همۀ اینها را الهی کنند. یعنی انسان، که خلاصه و عصارۀ همۀ عالم است، یک انسان الهی بشود که وقتی که هر کاری می کند روی جنبۀ الهیت بکند. انبیا اینطور بودند که معاشرتهایشان هم جنبۀ الهی داشته است؛ ازدواجهاشان هم جنبۀ الهی داشته؛ همه چیزهایشان؛ هر جهتی که ما به نظرمان یک جهت مادی حیوانی هست آنها این جنبه را انسانی، این جنبه را الهی کرده اند. اگر جنگ می کنند، جنگهایشان الهی است و برای اوست. اگر صلح می کنند صلحهایشان هم الهی است و برای اوست. در مقابل طاغوت. یک جنبۀ الهی در مقابل طاغوت است. طاغوت همه چیزش مادی است؛ شیطانی است؛ معنویات را هم می کشد طرف مادیات و طرف دنیا. لکن آنها که تابع دستورات الهی هستند همین مادیاتی که همه از آن استفاده می کنند، همین مادیات را، یک صورت معنویت به آن می دهند؛ با جنبۀ معنویت به اینها نگاه می کنند؛ همۀ عالم را به جنبۀ الهیت نگاه می کنند؛ همه را مظاهر خدا می دانند اگر محبت به مردم داشته باشد، نه به عنوان اینکه این پسر من است؛ دختر من است؛ این برادر من است؛ به آن عنوان معنویت که هست که بندۀ خداست؛ فرستادۀ خداست. شیطان عکس این است. طاغوت عکس این است.
انبیا آمدند که مردم را از ظلمات به نور دعوت کنند؛ الله ُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُماتِ إلَی النُّورِ والَّذینَ کَفَرُوا أولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إلَی الظُلُمَاتِ یا اخراج از ظلمتها به نور است؛ این کار انبیاست؛ این کاری است که خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ انبیا انجام می دهد. و یا از نور به ظلمت است. فطرت انسانی، که یک فطرت نورانی است به حسب خلقت، اینها این فطرت را می کشند طرف ظلمت؛ از نور به ظلمت می آید. این کار طاغوت است. این دو جنبه است. و هر کدام اصحابی دارد. مؤمنین، آنهایی که به خدا
ایمان دارند، از همۀ ظلمتها به نور کشیده می شوند. و کفار، آنهایی که ایمان به خدا ندارند، از نور به طرف ظلمتها کشیده می شوند.
انقلاب در راستای حاکمیت الهی
چیزهایی که در عالم واقع می شود و ما باید از آن چیزها تنبه پیدا بکنیم، یکی از امور همین نهضت ایران است. از این نهضت ایران باید ما تعلّم پیدا کنیم؛ تنبه پیدا بکنیم. مطالعه کنیم در این نهضت ببینیم که این نهضت چه بود؛ برای چه بود؛ و چه شد که تا اینجا پیروز شده است؛ و باید چه کرد که تا آخر پیروز بشود. نهضتها در عالم خیلی بوده است؛ انقلابات در عالم خیلی بوده است؛ انقلاب در شوروی هم بود؛ انقلاب در فرانسه هم بود؛ انقلاب ایران با آنجا چه فرقی دارد؟ و انقلاب ایران برای چه هست، و انقلاب شوروی برای چه بود؟ مردم ایران چرا در خیابانها ریختند و فریاد کردند و همه «الله اکبر» گفتند و فریاد کردند؟ قضیه این چه بود؟ آیا مردم ایران هم مثل شورشیهای شوروی فریاد می کردند و علف می خواستند؟ فریاد می کردند و دنیا می خواستند؟ خونشان را جوانهای ما برای اینکه یک زندگی مرفهی در دنیا داشته باشند خون می دادند؟ این می شود که یک کسی خودش را بکشد که زندگی اش خوب باشد؟ یا خیر، این یک نهضت الهی بود. نهضت مثل نهضتهای آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند یا آنهایی که نهضتهایشان نهضتهای جهت مادی بوده است، نبوده است. نهضت ایران نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان اسلام، به عنوان احکام اسلام،در خیابانها ریختند و همه گفتند ما این رژیم را نمی خواهیم؛ و حکومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی می خواهیم. آن چیزی که انگیزۀ این ملت بود، انگیزۀ همه قشرها، اِلاّ بعضیها. زنها در خیابانها ریختند؛ مردها در خیابانها ریختند؛ بچه ها آمدند. [اسلام بود] همین دیشب کسی می گفت که من شاهد قضیه بودم که یک بچۀ ده دوازده ساله سوار موتورسیکلت شده بود و حمله کرد طرف یک تانک! از آن طرف هم بچه را تکه تکه کردند. اما او یک بیرق دستش بود و حمله
کرد. این چه بود؟ قضیه، قضیۀ چه بود که یک همچو تحول در یک ملت پیدا شد؟
گرایش ملت ایران به راه و روش مسلمانان صدر اسلام
این تحول عظیمی که در این ملت پیدا شد یک تحولی بود که فقط برای این معنا که مثلاً رژیم نباشد؟ یا دنباله داشت؟ رژیم نباشد؛ حکومت اسلامی باشد. اساس آن بود؛ اساس آن بود که می خواستند قرآن حکومت کند در این کشور. موانع را برداشتند که حکومت، حکومت اسلامی باشد؛ نه اینکه همۀ مقصد این بود که فقط آزاد باشیم. همۀ مقصد این بود که مستقل باشیم؟ ایران می خواست که مثل مملکت مثلاً سوئد باشد؟ آزاد هستند؛ مستقل هم هستند؛ اما اگر از قرآن در آن خبری نباشد، باز هم چنین می خواهند؟ ایرانی ها این را می خواستند که قرآن باشد یا نباشد؟ اسلام باشد یا نباشد؟ ما آزاد باشیم، ما آن جهت حیوانی مان، آن جهت حیوانی مان اشباع بشود، کاری به معنویات دیگر ما نداریم! ایران جوانهای خودش را برای این داد؟ یا ایران متحول شده بود به یک ملت صدر اسلامی؛ یک جوانهایی مثل جوانهای صدر اسلام که شهادت را برای خودشان فوز می دانستند، می گفتند شهید هم بشویم سعادتمندیم. مسئله این بود؛ و مسئله این هست.
حوزه و دانشگاه ایده آل
دانشگاه مبدأ همۀ تحولات است. از دانشگاه، چه دانشگاه علوم قدیمه چه دانشگاه علوم جدیده، از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت سرچشمه می گیرد. دانشگاه را باید جدیت کرد، جدیت بکنید دانشگاه را درستش کنید، دانشگاه را اسلامی اش کنید. مملکت ما برای اسلام زحمت کشیده است و باید برای اسلام زحمت بکشد و می کشد و همه چیزش باید اسلامی بشود. همین توقع نباشد که دولت اسلامی باشد؛ خیر، همه چیز باید اسلامی بشود. همۀ قشرها باید قشر اسلامی باشد؛ که هرکس بیاید ببیند جمعیت را، ببیند که یک جمعیت الهی اینها هستند؛ یک جمعیت اسلامی اینها هستند. الآن وقتی است که خدای تبارک و تعالی ما را امتحان
می کند. همین حالا. همین «عصر». ما الآن بعد از اینکه انقلاب به پیروزی رسیده است، تا حدودی الآن وقتی است که ما در امتحان هستیم که حالا که ما آزادی پیدا کردیم، این آزادی را صرف چه می کنیم. آزادی پیدا کردیم؛ آزادی! حالا من آزادم که هر کاری می خواهم بکنم؟ آزادم که به هر که می خواهم اذیت بکنم؟ آزادم که هرچه می خواهم بنویسم؟ ولو به ضد اسلام باشد؛ ولو به ضد منافع مملکت باشد. این آزادی است؟! این را ما می خواستیم؟ ما آزادی می خواستیم، یا آزادی در پناه اسلام ما می خواستیم؟ ما اسلام می خواستیم. اسلام هم آزادی دارد، اما آزادی بی بندوباری نه. آزادی غربی ما نمی خواهیم. بی بندوباری است آن. هرکس با هر جوری می خواهد!؟ هرچه هرچه!؟ نیست آنطور. آزادی که ما می خواهیم، آزادی در پناه قرآن ما می خواهیم. استقلال ما می خواهیم، آن استقلالی که اسلام به ما بدهد؛ آنکه اسلام بیمه اش کند. تمام مقصد ما اسلام است. همه اسلام است، برای اینکه اسلام مبدأ همۀ سعادتها و همۀ قشرها را از ظلمات به نور می رساند. ما می خواهیم یک جمعیتی نورانی پیدا بکنیم، یک قشرهای نورانی که وقتی وارد می شویم در یک دانشگاهی، عملش نورانی، علمش نورانی، اخلاقش نورانی، همه چیزش نورانی باشد؛ الهی باشد. پیروزی نه برای این است که ما برسیم به یک مثلاً آزادی؛ برسیم به یک استقلالی و منافع برای خودمان باشد، همین؛ همین دیگر تمام؟ حالا که دیگر منافع مال خودمان شد، دیگر کاری دیگر نداریم؟
هدف انبیا، تربیت انسان
اینها مقدمه است. همه اش مقدمۀ این است که یک ملت انسان پیدا بشود؛ یک ملتی که روح انسانیت در آن باشد پیدا بشود؛ تحول پیدا بشود در خود اشخاص. آن چیزی که مطرح است پیش انبیا انسان است. آن چیز، چیز دیگر نیست؛ انسان مطرح است پیش انبیا؛ چیز دیگر پیش انبیا مطرح نیست. همه چیز به صورت انسان باید درآید. می خواهند انسان درست کنند. انسان که درست شد، همه چیز درست می شود. رژیمها، به تبع خارجیها، می خواستند که در این ممالک شرقی انسان درست نشود. آنها از انسان
می ترسند. آنها می خواهند که یک انسانی پیدا نشود. انسان اگر پیدا شد، زیر بار زور نمی رود. انسان اگر پیدا شد، منافع مملکتش را به خارج نمی دهد. امین است انسان. انسان برای خدا کار می کند و برای خداست. زندگی اش برای خداست و مردنش هم برای خداست. یک همچو موجودی ممکن نیست که برای اجانب خدمت بکند و به ضد کشور خودش قیام بکند. اینها نخواستند در دانشگاههای ما انسان درست بشود. از انسان می ترسیدند. کوشش کردند که نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند؛ نیروی انسانی ما را نگذارند جلو برود؛ کوشش کردند؛ با هر ترتیبی که توانستند؛ با هر نقشه ای که داشتند. عمدۀ کارشان روی انسانها بود که انسانها را نگذارند رشد بکنند. وقتی انسان تربیت نشد در یک مملکت، وقتی تمام نظر یک فرد به مادیت بود، وقتی تربیت، تربیت مادی بود، خوب، این آدم می خواهد که دارای یک پارک باشد، این از هر راهی شد بشود؛ این فرقی به حالش نمی کند. برای اینکه مادی است. آدم مادی همین جهت ماده را نگاه می کند؛ کار ندارد که این ماده، این پارکی که پیدا شده است، این اتومبیلی که پیدا شده است، از کجاست. هر چیز خودش را می خواهد، به مبدأش کار ندارد. انسانِ الهی است که اگر چنانچه یک چیزی را به او بدهند، می پرسد از کجاست؛ چه هست؛ استفادۀ این آیا صحیح است یا نه؛ این اتومبیل آیا از راه حلال است یا حرام؛ خیانت است یا امانت. این انسان است که این چیزها پیشش مطرح است؛ ما هم این را می خواهیم. این اشتباه است که ما می گفتیم که، یا می گوییم که، رژیم نباشد بس است دیگر؛ استقلال باشد بس است؛ آزادی باشد بس است. نخیر، مسئله این نیست. ما همۀ اینها را فدای انسان می کنیم. ما انسان می خواهیم. همه فدای انسان. انسان وقتی درست بشود، همه چیز درست می شود.
مدرس، یک انسان بود
در این چند سال کوشش کردند که انسان نباشد. ... نگذارند یک انسانی پیدا بشود. اینها می دیدند که یک فرد انسان اگر پیدا بشود ممکن است یک ملت را هدایت کند،
ممکن است که یک ملت را به خلاف آنها کند، از این ناراحت بودند نمی گذاشتند کسی تحقق پیدا بکند. آنها از مدرس می ترسیدند. مدرس یک انسان بود. یک نفری نگذاشت پیش برود کارهای او را تا وقتی کشتندش. یک نفری غلبه می کرد بر همۀ مجلس! بر اهالی که در مجلس بودند غلبه می کرد یک نفری، یک نفری تا توی مجلس نبود ـ من آن وقت مجلس رفتم دیدم برای تماشا. بچه بودم، جوان بودم رفتم ـ مجلس آن وقت تا مدرس نبود، مثل اینکه چیزی در آن نیست؛ مثل اینکه محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن ـ عرض بکنم ـ قبای کرباسی وقتی وارد می شد، مجلس می شد یک مجلس ـ طرحهایی که در مجلس داده می شد، آنکه مخالف بود، مدرس مخالفت می کرد و می ماساند مطلب را! وقتی که روسیه در یک قضیه ای ـ که الآن یادم نیست ـ اولتیماتوم داد به ایران و آوردند به مجلس و قوای نظامیش هم حرکت کرده بودند به طرف تهران یا قزوین که این را قبول کنند، مجلس ـ آنطور که حالا نقل می کنند ـ بهتشان زده بود که باید چه بکنند. قوا، قوای شوروی است، مقاومت نمی توانیم بکنیم؛ قبول این هم که خیانت است. آنجا نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد و گفت حالا که ما باید از بین برویم چرا خودمان از بین ببریم؟ ما این را ردش می کنیم. رد کرد. همه هم قبول کردند. آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها می بینند یک انسان وقتی در یک ملت پیدا بشود، می تواند که مجرای امور را از آن طریقی که آنها می خواهند برگرداند. آنی که آنها می خواهند نگذارد بشود. کوشش کردند نگذارند انسان پیدا بشود.
سعادت ملت در گرو حوزه و دانشگاه
شما دانشگاهیها کوشش کنید که انسان درست کنید. اگر انسان درست کردید، مملکت خودتان را نجات می دهید. اگر انسان متعهد درست کردید، انسان امین، انسان معتقد به یک عالم دیگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر این انسان در دانشگاههای شما و ما تربیت شد، مملکتتان را نجات می دهد. بنابراین، کار، کار بسیار شریف، و مسئولیت، مسئولیت بسیار زیاد. الآن این مسئولیت به دوش ما و شماست. این
مسئولیت بزرگ، یعنی سعادت ملت را شما و ما باید بیمه کنیم: قشر روحانی و قشر دانشگاهی. سعادت ملت را شماها باید بیمه کنید. این مسئولیت به دوشتان آمده، نرفتید زارع بشوید. اگر زارع بودید مسئولیت داشتید، اما نه این مسئولیت را. اگر یک کاسبی بودید مسئولیت داشتید در حدود شعاع خودتان؛ اما الآن مسئولیت، مسئولیت یک ملت است؛ مسئولیت یک کشور است. مسئولیت برای اسلام است. مقابل خدا، الآن همه مسئولیم. باید همۀ ما کوشش کنیم، دانشگاه کوشش کند، دانشگاههای دینی کوشش کنند، دانشگاههای علمیِ شما کوشش کنند، انسان درست کنند همه دنبال این باشید: انسان.
تفاوت انسانهای الهی و مادی
اگر انسانیت را استثنا بکنید، یک فردی درست کنید دانشمند، یک طبیبی که بهتر از همۀ اطبای دنیاست، اگر این وجهۀ انسانی نداشته باشد، همین طبیب مضر است. همین طبیب وقتی که می خواهد یک کسی را معالجه کند، دنبال منافع است؛ نه دنبال معالجه؛ دنبال این است از این چقدر درمی آید! هرچه بشود بیشتر بدوشد او را. اگر یک طبیب درست کنید که انسانی بار بیاید، او دنبال معالجه است؛ نه دنبال اینکه از این چقدر درمی آید. قضیۀ کسب نیست؛ قضیۀ علاج انسانی است؛ الهی است. یک طبیب می تواند معالجه اش الهی باشد؛ می شود معالجه اش شیطانی و طاغوتی باشد. معالجۀ طاغوتی، اینکه برود دنبال اینکه چقدر از این درمی آید. ـ چقدر ما قضیۀ استخوان لای زخم! چقدر ما می توانیم از این استفاده کنیم. هر چقدر می توانیم استفاده کنیم معطلش کنیم! الهی می خواهد این را نجات بدهد، ولو چیزی گیرش نیاید؛ می خواهد این را نجات بدهد. اگر در دانشگاه شما انسان درست شد، او می خواهد ملت را نجات بدهد؛ در فکر این نیست که خودم چی باشم؛ مقام خودم چی باشد؛ می خواهد نجات بدهد؛ و اگر طاغوتی شد، می خواهد استفاده کند؛ نمی خواهد نجات بدهد؛ می خواهد خودش را، برای خودش کار کند، نه برای کشور.
کوشش کنید که الآن همه مسئول هستیم و باید همه از عهدۀ این مسئولیت بیرون بیاییم. و همه باید خدمت بکنیم. الآن مملکت ما محتاج به خدمت است. چه آنهایی که انسان می خواهند درست کنند و نیروی انسانی در دست آنهاست، و چه آنهایی که در قشرهای دیگر هستند، همه باید به این مملکت خدمت بکنند، بلکه این آشفتگیهایی که هست، این آشفتگیها ان شاءالله از بین برود؛ و شما به یک مملکتی که از خودتان باشد خودتان در آن خدمت بکنید؛ برای ملت خودتان و خودتان. و عمده اینکه برای نجات کشورتان و برای خدا. خداوند همۀ شما را ان شاءالله موفق کند؛ و همۀ ما را به خدمتگزاری برای کشورمان، برای ملتمان، موفق کند.
[امام د ر جواب سؤال یکی از حضار فرمودند:]
من دیگر وقت اینکه حالا بنشینم و هی صحبت کنم ندارم، من حرفهایم همینهاست. من الآن دیگر حالم مقتضی نیست، حرفهای ما همینهاست، دیگر بیشتر از این ما حرفی نداریم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته