سخنرانی
راه الهی و راه شیطانی
سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان (راه الهی و راه شیطانی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 7 ت‍ی‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 3 ش‍ع‍ب‍ان‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 324

موضوع : راه الهی و راه شیطانی

زبان اثر : فارسی

حضار : طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان

سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان (راه الهی و راه شیطانی)

سخنرانی

‏زمان: 7 تیر 1358 / 3 شعبان 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: راه الهی و راه شیطانی ‏

‏حضار: طلاب مدرسۀ فیضیه و مبلغان‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

انسان، موضوع علم پیامبران

‏     اگر برای هر علمی موضوعی است ـ چنانکه شما آقایان می فرمایید ـ علم همۀ انبیا هم‏‎ ‎‏موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامه ای است، برنامه رسول اکرم ـ صلی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله و سلم ـ را می شود گفت همان سوره ای که در اول وارد شده است، آن برنامۀ‏‎ ‎‏رسول خداست: ‏بسم الله ِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اِقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. إِقرَأ و رَبُّکَ‎ ‎الأَکرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَالَمْ یَعْلَمْ.‎[1]‎‏ تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان،‏‎ ‎‏موضوع علمشان انسان است. آمده اند انسان را تربیت کنند. آمده اند این موجود طبیعی را‏‎ ‎‏از مرتبۀ طبیعت به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در‏‎ ‎‏انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و‏‎ ‎‏برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیۀ شریفه ـ به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال ـ تعیین‏‎ ‎‏می فرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول‏‎ ‎‏اکرم است غالباً عام است: ‏إقرأ باسم ربک‏. از اول که قرائت شروع می شود تعیین می فرماید‏‎ ‎‏که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد. ‏

آغاز همۀ کارها به نام خدا

‏     تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه‏

‏است: یک جنبۀ رحمانی و یک جنبۀ شیطانی. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد،‏‎ ‎‏با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با‏‎ ‎‏اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالَم با اسم‏‎ ‎‏رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است.‏‎ ‎‏بنای عالَم با اسم خداست. و انسان که یک عالَمی است، عالَم صغیر و به حسب واقع کبیر،‏‎ ‎‏قرائت، اول تعلیمی که به او می شود و اول برنامه ای که برای رسول اکرم آمده است این‏‎ ‎‏است که ‏إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ‏. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور‏‎ ‎‏ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم‏‎ ‎‏رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب.‏‎ ‎‏صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و‏‎ ‎‏هیچ می شوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همۀ آوازها از خداست. با اسم رب عالَم‏‎ ‎‏شروع شده است؛ و با اسم رب ختم می شود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم‏‎ ‎‏رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏. همۀ‏‎ ‎‏عالَم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید. با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده‏‎ ‎‏است. و همه اسم خدا هستید.‏

انسان موجود ناشناخته

‏     ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع می کنند: ‏إِنَّا‎ ‎لله ِِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ‏. از او هستیم، و به اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست‏‎ ‎‏اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا‏‎ ‎‏برای انسان آمده اند و برای انسان سازی آمده اند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن‏‎ ‎‏کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است.‏‎ ‎‏انسان منشأ همۀ خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همۀ ظلمات است. در سر دو راهی‏‎ ‎‏واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه‏

‏حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده‏‎ ‎‏ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: ‏إِقْرَأ بِاسمِ رَبِّک، بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ‏. همۀ خلق را به اسم رب‏‎ ‎‏نسبت می دهد. اسم رب مبدأ همۀ خلقهاست. خلق است: خلق مطلق. ‏إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی‎ ‎خَلَق‏ درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق. مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول‏‎ ‎‏بگویید ‏بسم الله الرحمن الرحیم‏. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند‏‎ ‎‏که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همۀ عالم سرگردانند‏‎ ‎‏نمی دانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسان شناسی و اسلام شناسی می کنند‏‎ ‎‏ادعاست! کی «انسان» را می شناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پرده هایی، یک ورقهای بسیار‏‎ ‎‏مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال‏‎ ‎‏می کند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی‏‎ ‎‏که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمی شناسد. ‏

انسان بر سر دو راهی

‏     ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق می کنی، ـ انسان ـ فرمود: شما‏‎ ‎‏نمی دانید.‏‎[2]‎‏ بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کس نمی تواند حمل «اسما» بکند الاّ انسان، و‏‎ ‎‏حمل «امانت» بکند الاّ انسان‏‎[3]‎‏ وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر‏‎ ‎‏این ملائکه ای که اِشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند.‏‎[4]‎‏ ملائکۀ‏‎ ‎‏مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع‏‎ ‎‏شده ایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الاّ توی راهند، تا ببینیم چه بشود.‏

‏     دنبالش می فرماید: ‏إِقْرَأ وَ رَبُّکَ الأکْرَم ‏با خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد. آنجا ‏إِقْرَأ‎ ‎بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق‏. البته طولانی است صحبت.‏


‏     ‏خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَق‏. انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو‏‎ ‎‏قدرت که آن انسانی که همۀ عالَم است می گویند: ‏وَالعَصرِ. إِنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ‎[5]‎‏ «عصر» انسان‏‎ ‎‏کامل است؛ امام زمان ـ سلام الله علیه ـ است. یعنی «عصارۀ» همۀ موجودات. قسم به‏‎ ‎‏عصارۀ همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل. ‏إِنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسر ‏این «انسان» که اینجا‏‎ ‎‏می گویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش می گوییم. خطاب با‏‎ ‎‏ماست. سر دو راهی واقع شده ایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم»‏‎ ‎‏است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از‏‎ ‎‏«علق» شروع می شود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی‏‎ ‎‏است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از‏‎ ‎‏طبیعت شروع می کند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمی آید: «آنچه در‏‎ ‎‏وهم تو ناید آن شوم».‏

راه چپ و راست، راه جهنم

‏     اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف‏‎ ‎‏به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور می شود. هر چه‏‎ ‎‏جلو برود دورتر می شود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر‏‎ ‎‏می شود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت ‏‏[‏‏دور شد‏‏]‏‏. یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی‏‎ ‎‏کنند آن راه را؛ مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در‏‎ ‎‏سورۀ «حمد» می فرماید که ‏إِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم‎[6]‎‏ آنهایی که تو به‏‎ ‎‏آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها‏‎ ‎‏وارد کردی. ‏غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ و لاَ الضّالّینَ‎[7]‎‏ «مغضوب علیهم» یک طایفه اند منحرف.‏‎ ‎‏«ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر می شوند.‏

‏هر چه درس بخوانید و به اسم «ربّک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر‏‎ ‎‏درس بخوانید دورتر می شوید. اگر اَعلَمِ مَن فی الأرض بشوید و به اسم ربّک نباشد، اَبعَدِ‏‎ ‎‏از خدای تبارک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر می شوید. یا صراط مستقیم‏‎ ‎‏است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است.‏‎ ‎‏آخر مرتبۀ بهشت «لقاءالله » است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط‏‎ ‎‏انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن‏‎ ‎‏عالم ظهور که می کند، طبیعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داریم حرکت می کنیم.‏‎ ‎‏اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر می شود، در این چشمهای مردم‏‎ ‎‏در آن عالم ظاهر می شود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور می کند؛ آنکه‏‎ ‎‏این راه را طی نکرده است در جهنم واقع می شود؛ می افتد از راه. کج است دیگر. یک راه‏‎ ‎‏مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و‏‎ ‎‏تاریک است، و نور «هدایت» می خواهد: ‏إهدنا الصراط المستقیم‏. خداوند هدایت کند ما را. ‏

نورانیت و ظلمانیت علم

‏     شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم برمی دارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا‏‎ ‎‏شده اید و متلبس به لباس روحانیت شده اید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه‏‎ ‎‏قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور می آورد.‏‎ ‎‏گاهی علم انسان را پرت می کند از «صراط مستقیم». اینهایی که دین ساز بودند اکثراً اهل‏‎ ‎‏علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم‏‎ ‎‏قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش‏‎ ‎‏رفت، بیشتر انحراف حاصل می شود؛ دورتر می شود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم‏‎ ‎‏فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز‏‎ ‎‏می داند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم‏‎ ‎‏دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر‏

‏وزر و ظلماتش بیشتر. ‏ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ‎[8]‎‏ گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی‏‎ ‎‏که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد‏‎ ‎‏بگیرد، آن خوبش این است که می خواهد یاد بگیرد. و الاّ می خواهم مَسند بگیرم؛‏‎ ‎‏می خواهم امام جماعت بشوم؛ می خواهم اهل منبر باشم؛ می خواهم مقبول عامه باشم،‏‎ ‎‏مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به‏‎ ‎‏حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است. ‏

مسئلۀ اسلام شناسی و انسان شناسی

‏     چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا‏‎ ‎‏بوده است، و نفهمیده خودش ریاسْت. اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمی فهمد!‏‎ ‎‏موازین دارد برایش. آنهایی که اهل عمل هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که‏‎ ‎‏چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسان سازی است، موازین‏‎ ‎‏دارد اینها.‏

‏     اسلام را به این زودی نمی شود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمی شود ‏‏[‏‏شناخت‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام ـ اینکه حالا به آن گفته‏‎ ‎‏می شود «مکتب» ـ این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد.‏‎ ‎‏آن مکتب را من و تو نمی شناسیم. چنانکه انسان را ما نمی شناسیم. آنکه می شناسیم همین‏‎ ‎‏موجود طبیعی است. این «انسان» نیست. از «عَلَق» می آید یک قدری بالاتر، می آید یک‏‎ ‎‏قدری بالاتر، تا می شود حیوان. این حیوانی اش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت»‏‎ ‎‏خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده‏‎ ‎‏باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.‏

تبلیغ به اسم رب، یا به اسم نفْس

‏     شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قُرا و قصبات و‏

‏شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید اگر قدمی برخلاف موازین،‏‎ ‎‏برخلاف رضای خدا بردارید، یک جرمی است که به این زودی نمی توانید جبران بکنید.‏‎ ‎‏شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم می روید غیر عامۀ مردم است وضعتان. غیر وضع‏‎ ‎‏عامۀ مردم است. شمایی که برای هدایت می روید شما رسول از طرف اسلام هستید؛‏‎ ‎‏رسولِ رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که‏‎ ‎‏بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع می کنید به اینکه هدایت کنید‏‎ ‎‏مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، ولو همین قدر که می دانید، آیا این به اسم رب‏‎ ‎‏است؟ از اسم خدا شروع می شود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد.‏‎ ‎أَعدی عَدُوِّک‏ همین نفْسی است که در انسان هست.‏‎[9]‎‏ این از همۀ دشمنها برای انسان‏‎ ‎‏دشمنتر است. همۀ دشمنهای عالَم آنقدری که از آنها می آید این است که انسان را‏‎ ‎‏بکُشند، زجرش بدهند؛ اما آنکه ‏بَیْنَ جَنْبَیکَ‏ آن «نفس امارۀ» انسان، آن غیر این است که‏‎ ‎‏انسان را بکشد؛ انسانیت را می کشد! همۀ عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا‏‎ ‎‏آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمی تواند. ‏اعدی عدوک‎ ‎‏همین نفْسی است که ‏بَین جنبیک‏. ببینید که حالا که تشریف می برید و می خواهید مردم را‏‎ ‎‏هدایت کنید، به اسم رب هدایت می کنید، یا به اسم نفْس، که همان به اسم شیطان است؟‏‎ ‎‏ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار می کنید؟ ‏

وظیفۀ اسلامی در قبال منحرفین

‏     ما فرض می کنیم که شما در محل که رفتید، بعضی از اشخاص منحرف هستند ـ پیغمبر‏‎ ‎‏اکرم ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ برای همینها غصه می خورد. برای همین مردم منحرف‏‎ ‎‏غصه می خورد! ‏لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ‎[10]‎‏ ‏‏[‏‏از‏‎ ‎‏]‏‏آنکه مؤمن نشدند همچو غصه ای که مثل اینکه‏‎ ‎‏می خواهی خودت را بکشی! ـ ما فرض می کنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات‏

‏دیدید، انحرافات را با انحراف خیال نکنید ‏‏[‏‏می توانید‏‏]‏‏ اصلاح بکنید. انحراف نمی تواند‏‎ ‎‏انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید. با اسم‏‎ ‎‏خدا حرکت کنید. و با اسم خدا هدایت کنید. و با اسم خدا ترویج کنید. و با اسم خدا‏‎ ‎‏انحرافات را مستقیم کنید. اگر دیدید آنجا می خواهد نفْس اماره بگوید که حالا این آقا که‏‎ ‎‏اینجا مدتی بوده است و عنوانی دارد، بخواهید عنوانش را یکوقت خدای نخواسته از‏‎ ‎‏دستش بگیرید، بدانید که این الهی نیست. این شیطانی است. بخواهید مقابل یک اهل‏‎ ‎‏علمی که آنجا هست بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی‏‎ ‎‏نیست و الهی نیست. شیطانی است. با همه محبت کنید. با محبت می شود منحرفها را‏‎ ‎‏مستقیم کرد؛ بهتر از اینکه با شدت و حِدت. گاهی نمی شود، و الاّ غالباً می شود. ‏

اسلام، دین خشونت نیست

‏     پیغمبر اکرم «نبی رحمت» است که برای رحمت آمده است. آنجایی هم که آن‏‎ ‎‏منحرفهای غیرقابل اصلاح را امر به قتل می کرد، مثل یک غدۀ سرطانی که در یک بدن‏‎ ‎‏باشد، برای اصلاح بدن آن غده را باید بیرون آورد. چاره نیست. این غده های سرطانی‏‎ ‎‏گاهی یک جامعه را فاسد می کنند. این هم رحمت بر جامعه است. اینهایی که اسلام را‏‎ ‎‏اصلاً نمی دانند چیست، نمی فهمند اصل اسلام چه است. خیال می کنند این غربیها ‏‏[‏‏و‏‏]‏‎ ‎‏اینهایی که دنبال غربند، که احکام اسلام خشونت دارد، اینها اصلاً نمی دانند که این‏‎ ‎‏احکامْ چه چیز هست؛ برای چه هست. این مثل این است که به یک طبیبی که کارد را‏‎ ‎‏برداشته و شکم را پاره می کند و غدۀ سرطانی را بیرون می آورد بگویند این خشونت‏‎ ‎‏دارد می کند! این رحمت است یا خشونت؟ آن طبیبی که می بُرد دست را، برای اینکه این‏‎ ‎‏دست فاسد می کند انسان را، کارد را درآورده می بُرد دست را، این طبیب با خشونت‏‎ ‎‏دارد رفتار می کند؟ و باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است! یا این طبیب طبیب‏‎ ‎‏رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار می کند؛ یک انسان را برای یک عضو نجات می دهد.‏‎ ‎‏این جامعه مثل یک انسان می ماند: گاهی وقتها برای اصلاح جامعه یک کسی را تأدیب‏

‏می کنند. آن هم تأدیبی که گاهی وقتها منتهی به کشتن می شود. یک نفر آدمی که یک‏‎ ‎‏مملکت را می خواهد فاسد بکند، یک کشور را، یک گروه را، فاسد می خواهد بکند، و‏‎ ‎‏قابل اصلاح نیست، این را باید برای تهذیب جامعه، برای حفظ جامعه، این غدۀ سرطانی‏‎ ‎‏را باید از این جامعه دور کرد. دور کردنش هم به این است که اعدامش کنند. اعدامهای‏‎ ‎‏اسلامی اینطوری است؛ نه مثل اعدامهای غربی می ماند. آنها می ریزند می کشند می برند‏‎ ‎‏از بین؛ و همۀ آن برای این است که جا برای خودشان باز کنند. اعدامهایی که در اسلام‏‎ ‎‏است اعدامهای رحمت است. یک طبیبی است که چاقو را برداشته و این جامعه را ازیک‏‎ ‎‏موجودی که اگر باشد فاسد می کند جامعه را، از شرّ این نجات می دهد جامعه را. یک حد‏‎ ‎‏از حدود الهی وقتی که واقع بشود، یک جامعه اصلاح می شود. اگر چهار تا دزد را دستش‏‎ ‎‏را ببرند در مجمع عمومی، دزدی تمام می شود. اگر چهار تا آدمی که به فحشا مبتلاست‏‎ ‎‏آن را شلاق بزنند، در جامعه فحشا از بین می رود. این غدۀ سرطانی است که طبیب برای‏‎ ‎‏حفظ یک انسان ناچار است که این غده را بیرون بیاورد. گاهی چاقو برمی دارد چشم آدم‏‎ ‎‏را بیرون می آورد. رحمت است این؛ حفظ است.‏

بیخبران از ماهیت انسان و «حقوق بشر»

‏     انبیا آمدند این جامعه را حفظ کنند از فسادها. این حقوقدانها نمی فهمند اصلش! اصل‏‎ ‎‏اسلام را نمی شناسند چیست. این غربیهایی که دور هم جمع شدند برای منافع ابرقدرتها،‏‎ ‎‏اینها از انسانیت اصلاً اطلاعی ندارند. اینها فقط این حیوان یک سر و دو گوش را‏‎ ‎‏می بینند، و این طبیعت و این سطح طبیعت؛ نه عمق طبیعت. این سطح طبیعت را می بینند.‏‎ ‎‏اینها می خواهند «حقوق بشر»! تو چه می دانی بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! تو انسان‏‎ ‎‏را می شناسی تا حق انسان را بشناسی؟ تو جامعه را می شناسی که حق جامعه را بشناسی؟‏‎ ‎‏همۀ آنها همین طورند. همۀ این حرفها، که می شنوید در آن طرفها هست، و این طرفها‏‎ ‎‏هم از آنها تقلید می کنند، همه برای این است که بچاپند این جامعه را! برای چاپیدن است؛‏‎ ‎‏برای اصلاح نیست. جنگهایی که الآن هم در دنیا ممالک زیادی پشت سر هم به جنگند و‏

‏امریکا از آن طرف، شوروی از این طرف و آن طرف و از آن ور کمک می کنند به اینها،‏‎ ‎‏اینها همه جنگهای انحرافی است؛ برخلاف انسانیت است. اینجاهایی که این جنگها‏‎ ‎‏می شود و این همه کشتار، این همه کشتار، در این ممالک می شود، این طرفدارهای‏‎ ‎‏حقوق بشر نشسته اند و سیگار می کشند و پاهایشان را روی هم می اندازند و یک کلمه‏‎ ‎‏صحبت نمی کنند. اما آن روز که یک عده اشخاصی که غده اند برای این جامعه، غدۀ‏‎ ‎‏سرطانیند برای این جامعه، اگر بمانند یک جامعه را به باد می دهند، حکم اسلام را بر اینها‏‎ ‎‏جاری می کنند، همینهایی که آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را، اربابانشان‏‎ ‎‏می کشند و ‏‏[‏‏آنها‏‏]‏‏ پاهایشان را روی هم می اندازند و تکیه می دهند و یک کلمه حرف‏‎ ‎‏نمی زنند، واویلا بلند می کنند! خوب، چرا هویدا را کشتند، یا چرا نصیری‏‎[11]‎‏ را کشتند! یا‏‎ ‎‏چرا کسانی که فوج فوج جوانهای ما را از بین برده اند اینها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ می کشند! کشتن اینها‏‎ ‎‏رحمت است بر امت. حدود الهی رحمت است بر امت. البته آن دستی که بریده می شود‏‎ ‎‏اگر زبان داشت گله می کرد. اما برای انسان، برای یک انسان، یک عضو فدا می شود. برای‏‎ ‎‏یک جامعه یک اشخاص باید از بین بروند. ‏

هواداران حقوق بشر، یا حامیان منافع ابرقدرتها

‏     برای حفظ حقوق یک جامعه باید یک غده های سرطانی از این جامعه جدا بشود.‏‎ ‎‏اینها برای رفتن محمدرضا خان هم همین عزاها را داشتند! همین آدمی که ‏‏[‏‏آنهمه‏‎ ‎‏جنایت کرد‏‏]‏‏ حالا هم از او تعریف می کنند! حالا هم در مجله های خارجی یا در‏‎ ‎‏مطبوعاتشان از او تعریف می کنند که نه، این اصلاح می کرد! می خواست درست کند‏‎ ‎‏مملکت را! آن کنار نشسته اند. نه مطلع نیستند؛ لکن آن کنار هستند. کنار معرکه هستند‏‎ ‎‏ندیده اند اینجا چه شده است. می دانند چه شده، اما به خودشان که واقع نشده! هزاران‏‎ ‎‏آدم هم اینجا کشته بشود. اصلاً انسان مطرح نیست پیش آنها. حق و حقوق انسان اصلاً‏‎ ‎‏مطرح نیست در این جوامعی که طرفدار حقوق بشرند. ابداً حقوق بشر مطرح نیست.‏

‏حقوق ابرقدرتها مطرح است! آنها برای ابرقدرتها حق قائلند. حقشان هم این است که‏‎ ‎‏همۀ ممالک را اینها بچاپند!‏

اعتصام به حبل الله

‏     شما آقایان، که ان شاءالله تشریف می برید و موفق می شوید و مردم را هدایت می کنید،‏‎ ‎‏اولاً دعوت کنید همه را به وحدت کلمه. خدای تبارک و تعالی امر فرموده است: ‏واعتَصِمُوا‎ ‎بِحَبلِ الله ِ ‏اجتماع، لکن اجتماع با تشبث به حبل الله . هر اجتماعی مطلوب نیست، ‏واعتصموا‎ ‎بحبل الله  ‏مطلوب است. همان است که ‏إقرأ باسم ربک‏. اسم رب همان ریسمانی است که همه‏‎ ‎‏به آن باید اعتصام کنند. مردم را دعوت کنید به وحدت. دعوت کنید به اینکه گروه گروه‏‎ ‎‏نشوند. الآن مشغولند شیاطین به اینکه این انسجامی که پیدا شد برای ملت ما، و با این‏‎ ‎‏انسجام پیش بردند و بحمدالله پیروز شدند تا اینجا، این را به همش بزنند. گروه گروه‏‎ ‎‏کنند: حزب کذا، حزب کذا، جمعیت کذا. چه اسم رویش بگذارند «جمعیت اسلامی»‏‎ ‎‏کذا؛ چه اسم بگذارند «جمعیت دمکراتیک» کذا. امروز روز این نیست که تکه تکه بشود‏‎ ‎‏این ملت، گروه گروه بشود. امروز تمام گروهها باید ادغام بشوند در یک گروه. و آن گروه‏‎ ‎‏اسلامی است. همان طوری که تمام گروهها ادغام شد در یک گروه و تمام قولها و تمام‏‎ ‎‏فریادها ادغام شد در یک فریاد، و آن فریاد مرگ بر این رژیم و ـ عرض بکنم که ـ اسلام،‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی می خواهیم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود که این سد‏‎ ‎‏بزرگ شیطانی را شکست، و همۀ حساب مادیین را باطل کرد. ‏

محاسبات مادیگرایانۀ قدرتها

‏     آنها حساب عالم طبیعت و ماده را می کردند. حساب جنبۀ الهیتش ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏نمی کردند.‏‎ ‎‏ایمانش را حساب نمی کردند که ایمان چه قدرتی دارد. آن را نمی توانند حساب کنند، و‏‎ ‎‏ایمان نمی دانند چه است. حساب اینکه، به حسب حساب مادیت محال بود که یک عده‏‎ ‎‏معمم که باید درس بخوانند، و یک عده دانشگاهی که باید سر کلاس بروند، و یک عده‏‎ ‎‏بازاری که باید کسب بکنند، و یک عده دهقان که باید کشت بکنند ـ ولو کشتی برایشان‏

‏نگذاشتند! ـ یک عده کارگر که باید کار بکنند، ـ نظامی هیچ کدام اینها نبودند ـ اینها قیام‏‎ ‎‏بکنند و نظام یک غولی را به هم بزنند. آن نظامی که همۀ قدرتها دنبالش بودند. نه‏‎ ‎‏ابرقدرت تنها؛ همۀ قدرتها. البته روی حساب طبیعت، روی حساب مادیت، آنهایی که‏‎ ‎‏اطلاع از ماورای این عالم ندارند، آنهایی که اطلاع از ایمان ندارند، روی حساب آنها،‏‎ ‎‏یک امر محالی بود؛ یک امر محال واقع شد. آنها محال می دانستند. اما روی حساب ‏إقرأ‎ ‎باسم ربک الذی خلق‏ وقتی اسم خدا شد، همین مقدار ـ ما به عمق مسائل نمی رسیم ـ همین‏‎ ‎‏مقداری که همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست، همین پیروز کرد همه را؛ همۀ قدرتها‏‎ ‎‏را به هم زد؛ نتوانستند نگهش دارند. همۀ قدرتها دنبالش بودند. من مطلعم، همۀ قدرتها‏‎ ‎‏دنبالش بودند که نگهش دارند؛ همۀ چنگالها چسبیده بودند به این تخت و تاج منحوس‏‎ ‎‏که نگه دارند؛ و قدرت ایمان شما، قدرت اسلام، همۀ این قدرت را عقب زد و این را از‏‎ ‎‏این مملکت بیرونش کرد. ریشه های دیگر را هم بیرون می کنیم.‏

خطر ضربه به مکتب

‏     اما باید توجه داشته باشید که امروز یک خطر بزرگی جلوی پای ماست، که من از این‏‎ ‎‏خطر بیشتر می ترسم تا از خطر اینکه بیایند و بریزند و بکشند و ما را از بین ببرند. و آن‏‎ ‎‏خطر این است که نبادا ما پاهایمان را انحرافی برداریم؛ قدمهای انحرافی برداریم و‏‎ ‎‏مکتبمان را بد منعکس کنیم، اسلام را بد معرفی کنیم. آنکه مهم است این است که مکتب‏‎ ‎‏به قدرت خودش باقی باشد، ولو ما همه از بین برویم. ما شیعۀ ائمۀ اطهار هستیم. ائمۀ‏‎ ‎‏اطهار اکثراً یا کشته شدند یا ‏‏[‏‏مسموم‏‏]‏‏ شدند؛ لکن مکتبشان محفوظ بود.کشته شد،‏‎ ‎‏مکتبش محفوظ بود. بلکه مکتب را زنده کرد. با این کشته شدن مکتب را زنده کرد.‏‎ ‎‏سیدالشهدا دیدند که مکتب دارد از بین می رود. قضیۀ قیام سیدالشهدا و قیام امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار مسئله این نیست که بخواهند یک‏‎ ‎‏مملکت‏‎]‎‏ ‏‏را‏‎[‎‎ ‎‏بگیرند. همۀ عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست، مقصد آنها‏‎ ‎‏این نیست، که کشورگشایی بکنند. اینهایی که از اسلام تعریف می کنند که کشورگشایی‏

‏کرد، اینها اسلام را نمی شناسند چه است. خیال می کنند اسلام هم مثل رژیم، اسلام مثل‏‎ ‎‏امریکا می ماند که هر چه کشورش وسیعتر بهتر. کشورگشایی انبیا سنخش فرق دارد با‏‎ ‎‏کشورگشایی سلاطین. سلاطین برای دنیایشان فریاد می زنند؛ برای دنیایشان کشورگشایی‏‎ ‎‏می کنند؛ برای قدرت شیطانی شان کشورگشایی می کنند؛ انبیا می روند که یک جمعیتی را‏‎ ‎‏آدم کنند؛ توی سرش می زنند که آدم بشو. آنها کشورگشایی شان برای این است که انسان‏‎ ‎‏درست کنند. حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش، خداوند‏‎ ‎‏لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین می برند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه می دهند.‏‎ ‎‏اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش‏‎ ‎‏درست کند، آمده انسان درست کند، اینها، این پدر و پسر، ـ مثل این پدر و پسر ـ اسلام را‏‎ ‎‏وارونه داشتند نشان می دادند. شرب خمر می کردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان‏‎ ‎‏مجالس لهو و لعب بود، همه چیز تویش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم‏‎ ‎‏می شدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم می رفتند و اهل منبر هم‏‎ ‎‏بودند. منبر هم می رفتند! به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسول الله قیام کرده بودند.‏‎ ‎‏فریادشان «لا اله الا الله » بود، و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار‏‎ ‎‏شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفۀ رسول الله ! این است که مکتب را متزلزل می کند؛ و‏‎ ‎‏یکوقت در دنیا منعکس می شود که اسلام هم همین است. من خوف این را دارم امروز.‏

اعتبار مکتب ما، بسته به اعمال ما

‏     و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز ‏‎]‎‏مبادا‏‏]‏‏ که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا‏‎ ‎‏از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیته ها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و‏‎ ‎‏وزارتخانه ها، و امثال ذلک . رژیم سابق برای ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمی کرد‏‎ ‎‏که من ‏‏[‏‏اسلامی هستم‏‎ ‎‏]‏‏ادعایش را می کرد، لکن کسی از آن قبول نمی کرد. رژیم سابق‏‎ ‎‏خطری نداشت. اگر معممی در رژیم سابق یک کار خلاف می کرد، می گفتند این ساواکی‏‎ ‎‏است؛ این درباری است؛ این ساواکی است. امروز که ساواکی در کار نیست و همه دفن‏

‏شده اند، اگر از شما آقایان یک چیزی صادر بشود، می گویند جمهوری اسلامی این‏‎ ‎‏است. مکتب ما متزلزل می شود. مسئولیتتان زیاد است آقایان! خیال نکنید که بروید یک‏‎ ‎‏حرفی بزنید، و چیزی نشده. خیر، هر یک از شما مسئولیت دارید، و مسئولیت بزرگ.‏‎ ‎‏خیلی بزرگ. امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیین‏‎ ‎‏است. اگر روحانیین سابق خدای نخواسته یک حرف خلاف، یک کار خلاف‏‎ ‎‏می کردند، مردم خودِ او را یک طعن و لعنی می کردند، ولو یک دسته شان هم می گفتند‏‎ ‎‏روحانیون این جورند. آخرش این بود که می گفتند روحانیون این جور ‏‏[‏‏هستند‏‏]‏‏؛ اما‏‎ ‎‏رژیم رژیم اسلامی نبود. نمی گفتند رژیم اسلامی. نمی گفتند مکتب اسلام اینطوری‏‎ ‎‏است. امروز قلمهای دشمنهای ما در خارج، و گاهی در داخل، برداشته شده است،‏‎ ‎‏قلمفرسایی می شود که مکتب ما را بد جلوه بدهند.‏

مصیبت اعظم برای اسلام

‏     آن مکتبی که آمده است، اسلامی که آمده است، و تهذیب می خواهد بکند همۀ‏‎ ‎‏قشرها را؛ همۀ فسادها را از بین ببرد. با اعمال من و شما و با اعمال دادگاهها و با اعمال‏‎ ‎‏پاسدارها و با اعمال کمیته ها و اینهایی که همه الآن دم از اسلام می زنند، همه دم از اسلام‏‎ ‎‏[‏‏می زنند‏‏]‏‏ حالا این دیگر به اصطلاح شما «مُد» شده که همه بگویند اسلام و جمهوری‏‎ ‎‏اسلام همه دم می زنند از اسلام حالا، اینهایی که الآن دم از اسلام می زنند، و اینهایی که‏‎ ‎‏دارودستۀ اسلام هستند، مثل شما که اولی هستید از همه، اگر خدای نخواسته در اینها یک‏‎ ‎‏خلاف واقع بشود، یک کاری واقع بشود که صحیح نباشد، مکتب ما متزلزل می شود؛‏‎ ‎‏اسلام لکه دار می شود. این اهمیت دارد؛ والاّ من و تو را بکشند چه اهمیتی دارد. اسلام‏‎ ‎‏هستش. سیدالشهدا را کشتند اسلام ترقی اش بیشتر شد. ماها را اگر با مظلومیت بکشند،‏‎ ‎‏ترویج از اسلام است. خوب شما دیدید بعض افراد را کشتند و ترویج شد. اما اگر کار ما‏‎ ‎‏اسلام را از بین ببرد، کار ما اسلام را بکشد ـ عمل ما، حرف ما، قول ما ـ این است که‏‎ ‎‏مصیبت است. این مصیبت مصیبت اعظم است. و باید شما آقایان که تشریف می برید‏

‏مواظبت کنید. امروز اسلام رهین کارهای من و شماست. مثل دیروز نیست. ‏

خطر اسلام شناسان ادعایی

‏     بروید در این قرا و قصبات. نخواهید هم که در آنجا خیلی زیاد به شما اهمیت بدهند.‏‎ ‎‏نخواهید، خدا می دهد. شما خودتان لازم نیست دست و پا کنید. نمی توانید هم بکنید.‏‎ ‎‏گاهی بدترش می کنید! شما ‏إقرأ باسم ربک‏، کارها درست می شود. بروید در این قرا و‏‎ ‎‏قصبات مردم را هدایت کنید. امروز باید هدایت کرد. و هدایت بزرگ این است که مردم‏‎ ‎‏را آشنا کنید به وظایف امروزشان که وکلایی که می خواهند تعیین کنند، که سرنوشت‏‎ ‎‏اسلام باید تعیین بشود، وکلا چه اشخاصی باشند. اشخاص متدین، مطلع، دانشمند،‏‎ ‎‏اسلام شناس، به آن قدری که می توانند؛ نه این اشخاصی که می نشینند می نویسند و کاری‏‎ ‎‏به اسلام ندارند. از اینها احتراز کنید. اینها را تعیین نکنید. اینها خراب می کنند. اینها‏‎ ‎‏نمی دانند اصلاً اسلام چیست تا اینکه بیایند قانون اسلام را درست کنند! قوانین اسلام و‏‎ ‎‏قانون اساسی اسلام باید به دست اشخاصی که یک مقدار لااقل اسلام را بدانند یعنی چه،‏‎ ‎‏علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام ‏‏[‏‏تدوین بشود‏‏]‏‏ به دست آن اشخاصی‏‎ ‎‏که اسلام را اصلش مخالف با طریقه های خودشان می دانند، بلکه مخالف با «تمدن» ـ به‏‎ ‎‏اصطلاح آنها ـ می دانند، البته آن تمدنی که آنها می گویند مثل تمدن شاه است دیگر.‏‎ ‎‏«دروازۀ تمدن» او! این مقدرات را دست اینها ندهند. ملت ما مقدراتشان را دست این‏‎ ‎‏اشخاصی که به اصطلاح خودشان روشنفکر ‏‏[‏‏نسپرند‏‏]‏‏ نه هر روشنفکری. روشنفکرها‏‎ ‎‏بسیاری شان خوبند. آنهایی که علاقه ای به اسلام ندارند. اینها هم از گفتار و اعمال سابق‏‎ ‎‏و لاحقشان معلوم می شود که اینها چه هستند. ‏

فساد و بی بندوباری با شعار تمدن و آزادی

‏     در تمام این مدتی که همۀ این ملت فریاد می کردند جمهوری اسلامی، این بیچاره ها‏‎ ‎‏برای «تقیه» هم یک دفعه نگفتند جمهوری اسلامی! اینها از اسم اسلام همچو می ترسند‏‎ ‎‏که شیطان از بسم الله ! می ترسند ... و حق هم دارند بترسند؛ برای اینکه اسلام جلوی‏

‏شهوات را می گیرد؛ اسلام نمی گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان‏‎ ‎‏را می کند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که‏‎ ‎‏در زمان طاغوت می شد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم می کنند. مسلمانند‏‎ ‎‏مردم. نمی گذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم‏‎ ‎‏بیفتند. «تمدن» اینها این است! اینها از تمدن این را می خواهند. اینها از آزادی این را‏‎ ‎‏می خواهند! آزادی غربی می خواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند‏‎ ‎‏توی دریا ‏‏[‏‏یا‏‏]‏‏ بروند توی ـ نمی دانم ـ جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان‏‎ ‎‏می خواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه‏‎ ‎‏می رفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت می آمدند توی شهر!‏‎ ‎‏مردم هم جرأت نمی کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما‏‎ ‎‏خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ طوری که وزیر‏‎ ‎‏کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم می گیرند. مگر مازندرانیها‏‎ ‎‏می گذارند یا رشتیها می گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر‏‎ ‎‏پهلوی ای ها‏‎[12]‎‏ مرده اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت‏‎ ‎‏بشوند! مگر می گذارند اینها را؟ تمدنهای اینها این است. آزادی ای که آنها می خواهند‏‎ ‎‏همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم ‏‏[‏‏سرگرم عیش و‏‎ ‎‏نوش‏‏]‏‏ بشوند ... .‏

خطر ریاکاری و سوء استفاده از آزادی

‏     آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزادیها را که مادون‏‎ ‎‏فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است. و ما تا زنده‏‎ ‎‏هستیم نمی گذاریم این آزادیهایی که آنها می خواهند، تا آن اندازه ای که می توانیم، آن‏‎ ‎‏آزادیها تحقق پیدا کند.‏


‏     شما آقایان هم حالا آزاد هستید؛ تشریف می برید در شهرها، در قرا، در قصبات،‏‎ ‎‏برای هدایت؛ ملتفت باشید که از این آزادی حسن استفاده کنید. خدای نخواسته‏‎ ‎‏سوءاستفاده نکنید. مردم را همه دعوت کنید به اینکه وکلای خودشان را بشناسند. علما‏‎ ‎‏برایشان معرفی کنند. آنهایی که آدم شناسند معرفی کنند که این سابقه اش چه بوده؛ دیروز‏‎ ‎‏در آن رژیم چه می کرده. حالا آمده البته تسبیح هم دستش ممکن است بگیرد و خیلی‏‎ ‎‏هم فریاد اسلام بزند، من ببینم دیروز چه جور بوده؛ چه جنایتهایی را کرده، یا اجازه داده.‏‎ ‎‏باید اینها را بشناسند. و علمای بلادشان به آنها معرفی کنند. اشخاصی که برای اسلام‏‎ ‎‏دلشان می تپد آنها را تعیین کنند.‏

‏     خداوند ان شاءالله همۀ شما را موفق کند. و همه قرائت کنید، قدم بردارید، منبر بروید.‏‎ ‎‏همه چیز ‏باسم ربک الذی خلق.

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • ـ سورۀ علق، آیۀ 1 ـ 5: «به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بخوان به نام پروردگارت. که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان و پروردگار بزرگوار تو. که با قلم آموخت. به انسان آنچه را نمی دانست آموخت».
  • ـ اشاره به آیۀ 32 سورۀ بقره.
  • ـ اشاره به آیۀ 72 سورۀ احزاب.
  • ـ اشاره به آیۀ 30 سورۀ بقره.
  • ـ سورۀ عصر، آیات 1 و 2.
  • ـ سورۀ فاتحه، آیات 5 و 6.
  • ـ سورۀ فاتحه، آیۀ 7.
  • ـ بخشی از آیۀ 40 سورۀ نور.
  • - بحارالأنوار، ج 67، ص 64: «اعدی عدوّک نفسک التی بین جَنبَیک» دشمنترین دشمنان تو نفْس تو است که در برابر توست.
  • - بخشی از آیۀ 3 سورۀ شعرا.
  • - نعمت اللّه نصیری، رئیس ساواک.
  • - بندر انزلی در دوران پهلوی به این نام خوانده می شد.