من اگر هر جا وظیفۀ شرعى ام ایجاب بکند نمی توانم ساکت بنشینم.
عراقى ها به من گفتند می توانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته باشید و جواب من به آنها این بود که من هر جا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک براى نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا می شود...
از این ماجرا تعجب کرده بودم که چگونه امام با وجود آن همه مشغله فرصت می کنند که تمام مقالات را بخوانند و تمام جزئیات را زیر نظر دارند.
مواردی را که امام بر روی آنها انگشت می گذاشتند و در آنها دخالت می کردند بسیار حساس بود.
امام مدیر روزنامه را ملزم ساختند که آن خبر را در روزنامۀ خود تکذیب کند و خواستۀ خود را با قدرت و با شدت تمام پیگیرى کردند.
در گزارشهای سرهنگ افضلی آمده بود که ایشان مرتب بیرون می روند و قدم می زنند و این وضع نگران کننده است و نباید ایشان را تنها گذاشت.
امام هیچگاه در برابر دشمنان اسلام کرنش و تواضع نکرد و این در حالى بود که امام در برابر یک طلبه و مردم عادى کمال تواضع را می نمود.
تشخیص امام این بود که مشى مبارزاتى باید با آگاهى و حرکت عمومی مردم همگام باشد.
اگر من پیشنماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع مى کرد همان روز با لباس تغییر یافته به مسجد مى آمدم و به میان اجتماع مى رفتم.
مردم وقتی دیدند که آنروز امام درس و حرم نرفتند طبیعتاً صدایشان بلند شد که ایشان چرا به درس و به حرم نرفته اند.
امام حرکت خود را آغاز کردند؛ تنها به این منظور که دین الهى باقى بماند.
در ابتداى ورود امام به فرانسه مقامات آن کشور از امام خواستند سخنرانى و مصاحبه نکنند و از رفتن به مساجد و اقامۀ نماز جماعت و شرکت در اجتماعات خوددارى کنند.
امام به تهذیب نفس و رشد قواى روحى و اخلاقى شاگردان اهمیت زیادى میدادند؛ از این رو به دنبال آغاز تدریس فلسفه و عرفان، جلسه پند و اندرز نیز منعقد ساختند که علاوه بر روحانیون، صدها نفر از کسبه، کارگران و بازاریهاى شهرستان قم در این جلسه درس اخلاق شرکت می کردند.
اگر تمام این جمعیت که در حسینیه حاضر میشوند و فریاد برمى آورند «درود بر خمینى»، زمانى خلاف آن را بگویند، براى من هیچ تفاوتى داشته باشد. من کارى به هیاهو و درود گفتن ها ندارم، بلکه شخصاً به تکلیف شرعى ام می پردازم.
در همان شبها و روزهای سخت پس از حادثه مدرسه فیضیه، امام با آقای صانعی گاهی در کوچه های قم آخر شب با هم حرکت می کردند.
امام می خواستند که با آقایان علما اتمام حجت کنند که اگر تا حالا مبارزه با دولت بود، از این پس مبارزه با شاه است. و مبارزه با شاه خطرناک است. آیا حاضرید که جانتان را به خطر بیندازید؟ راه من، مبارزه با شاه است.
ناگهان جوّ سکوت و غمبارى که بر همه جا حاکم بود با رسیدن چند سطر پیام امام شکست و به جوّى مملو از امید، اطمینان و آرامش تبدیل شد.
دو روز بعد رژیم عراق که از برخورد قاطع و قهرآمیز امام سخت خشمگین بود درصدد تهدید و ارعاب برآمد و به امام پیغام داد که باید دو روزه عراق را ترک کنید.