در آن اواخر که حسن البکر رئیس جمهور عراق، چند نفر را خدمت امام فرستاد، خود امام تعریف می کردند که اصرار آنها بر این بود که من از اعلامیه و اطلاعیه دست بردارم و می گفتند اگر من دست بردارم شما را مثلاً احترامات می گذاریم و امکانات در اختیارتان می گذاریم که شما دست بردارید از این اطلاعیه ها و مخالفت با دولت ایران نکنید. بعد گفته بودند که ما قرارداد داریم با دولت ایران که هیچکدام بر ضد یکدیگر در کشور کاری انجام ندهیم. امام به آنها گفته بودند که من یک چنین قراردادی ندارم. آنها گفته بودند: اگر اینجور باشد ما مجبور می شویم که احیاناً عذر شما را بخواهیم. امام گفته بودند: که برای من خاک مهم نیست من هر کجا رفتم فرقی نمی کند من حرفم را می زنم و صحبتم را می کنم حالا هر کجا می خواهد باشد. حتی اگر روی کشتی و توی دریا باشم. وقتی اینها از آنجا بلند شده و رفتند ما یک روزی دیدیم که سر کوچه از دو طرف شرطه های عراقی(پلیس) ایستاده اند که حتی خانم برادرم را نگذاشته بودند که داخل منزل شود. کارگر منزل هم از طریق منزل همسایه آمده بود و خودش را به منزل رساند، و گفت مرا نگذاشتند و دم در شرطه ایستاده است. آقا نرفتند حرم چون (ایشان دقیقاً سر ساعت 3 از غروب می رفتند حرم). مردم وقتی دیدند که آنروز امام درس و حرم نرفتند طبیعتاً صدایشان بلند شد که ایشان چرا به درس و به حرم نرفته اند. روز دوم بعثی ها که عکس العمل مردم را متوجه شده بودند خدمت امام آمدند که ما به شما کاری نداریم ما اینجا ایستاده ایم فقط از منزل شما محافظت می کنیم تا افراد غریبه نیایند که یکوقت جان شما به خطر بیفتد! ما کاری نداریم شما هر جا میل دارید تشریف ببرید! امام هم گفته بودند اگر قرار باشد کسی به خانهٔ من رفت و آمد نکند من هم هیچ کجا نمی روم و یک هفته هم از منزل بیرون نرفتند.
منبع: برداشت از سیره امام خمینی، ج4، ص147
.
انتهای پیام /*