یک چشم
قسمت سوم
توهین شده بود، خواست اعتراضی بکند که مراد به او اشاره کرد حرفی نزند و او حرفی نزد و حرفی نزد و حرفی نزد تا این که ناگهان از حال رفت و دیگر نفهمید چه اتفاقی افتاد.
دزد یک چشم از خواب که بیدار شد، خودش را وسط یک گلیم کهنه، بین نه تا گدا دید و بلند که شد رئیس گداها دستش را به طرف او دراز کرد و گفت:" پول جا."
دزد یک چشم که هنوز گیج بود پرسید:" پول جا؟ کدوم جا؟"
رئیس گداها که عصبانی شده بود، گفت:" میخواهی پول نداده بری، تازه وسط گلیم خوابیدی؟"
دزد یک چشم که نیمدانست چه خبر شده است ، دوباره گفت:" تو چی داری میگی من شاه هستم. شاه این سرزمین، من دزد یک چشمم. من"
گداها با شنیدن حرفهای او زدند زیر خنده و حالا نخند کی بخند. بعد هم دزد یک چشم را با دست به هم نشان دادند و گفتندکگ این بیچاره خل نیست. خیلی خل است." و باز هم خندیدند. دزد یک چشم چارهای نداشت وسط خندههای آن ها بلند شد و توی کوچهها و خیابانها همین طوری راه رفت و فکر کرد. اول پیش خودش فکر کرد بهتر است دوباره به قصر برگردد و همه چیز را به دزدهای یک چشم و مراد بگوید و دوباره شاه شود. اما ممکن بود دزدها هم حرف او را مثل گداها باور نکنند. پی باید یک نقشه بهتری می کشید تا دوباره به قصر و پادشاهی برگردد. او همین طوری داشت فکر میکرد و راه می رفت که چشمش افتاد به یک معرکه .
ادامه دارد
استاندارد برد نرسید. این اسب به اسبی پرانرژی و پرتحرک معروف است . چهار نعلهای اسب متیس سرعت زیادی دارد.
رنگ: همه رنگهای تیره
مجلات دوست کودکانمجله کودک 419صفحه 12