سرزمین دزدهای
عباس قدیر محسنی
داود که تا به حال در بین این همه دزد نخوابیده بود، اولش حسابی ترسید. او بین جن ها در حمام خوابیده بود و نترسیده بود. اما بین دزدها آن هم یک چشم، خوابیدن ترس داشت. البته به نظر او جنها خیلی مهربان تر از دزدهای یک چشم بودند. حتی بعد از آن روز توی حمام، جنها چند بار دیگر هم برای مراسم عزاداری و عروسی خود سراغ داود آمده بودند و او را صحیح و سالم برده بودند و آورده بودند.
داود چارهای نداشت، چشم هایش را بست و اول یک نیمچه آوازی خواند و بعد هم رفت توی یک آهنگ شاد و با علامت دستش قاسم گدا هم پرید وسط و دستهایش را باز کرد و شروع کرد به بشکن زدن. دزدهای یک چشم هم دور آنها را گرفتند و شروع کردند به دست زدن.
دزد یک چشم که تا به حال چنین مجلسی را ندیده بود، رو کرد به وزیرش مراد و گفت: "آدم گدا این همه ادا."
قاسم هم با شنیدن این حرف یک چشم و ابرویی آمد و جلوی دزد یک چشم که رسید، خواند:" تا تو را مثل خودم گدا نکنم، رهات نکنم."
دزد یک چشم که با این حرف قاسم کمی ناراحت شده بود، خواست حرفی بزند که قاسم گدا ادامه داد:" سایه شاه و گدا یکی است، سایه شاه و گدا یکی است، تا تو را مثل خودم گدا نکنم ، رها نکنم."
دزد یک چشم که حسابی به شاه بودنش
نام اسب: متیس
ویژگی کلی: در اوایل قرن بیستم پس از اینکه چند بار اسب اورلف روس ها از اسب استاندارد برد آمریکایی ها عقب ماند، روس ها دست به پرورش اسب متیس زدند. البته متیس به سرعت و دوندگی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 419صفحه 11