مهرناز :"ولم کن!"
چقدر این ریحانه بدجنس است. می خواهد همه سمانه مال خودش باشد . بی خود اصرار نکن برنمی گردم ! همان بهتر که تو فقط به حرف های دختر عمویت گوش بدهی.
آن قدر حواسم را پرت کردند که خوردم زمین.
خدا کند صورتم طوری نشده باشد. وای دست هایم . چقدر توت سیاه روی زمین ریخته است!
اگر هنوز با هم دوست بودیم، الان زیر این درخت، با هم توت می خوردیم.
چقدر تنهایم. اما دیگر هیچ وقت زنگ خانه شان را نمی زنم.
سمانه:" قهر کردی که بروی تنهایی توت بخوری؟!"
مهرناز:" توت را شما خورده اید. من فقط زمین خورده ام!"
سمانه:"ریحانه کمی خورد. اما من بدون تو، توت نخوردم. صورتم را این جوری کردم تا تو کمی بخندی."
مهرناز:" مرا بگو می خواستم دیگر خانه شما نیایم. "
هر سه " ببین چه شکلی شده ایم."
مهرناز:" خوب پاک شد؟"
ریحانه:" خوش به حالتان این قدر همدیگر را دوست دارید!"
جاندارانی مثل "آنکلیوساروس" علاوه بر داشتن این ویژگی ها با دم گرز مانند خود دفاع بدن را کامل تر نیز می کردند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 415صفحه 37