
زود بر میگردیم
علی اصغر عزتیپاک
شیرین ایستاده بود جلو کلاس و تکیه داده بود به تخته سیاه. اخمهایش در هم بود؛ سزش را انداخته بود پایین و زمین سیمانی و تَرَک خوردۀ زیر پایش را نگاه میکرد. خانم محمدی از روی صندلی کنار پنجره زل زده بود به او و با نوک خودکارش، تِقتِق، روی میز میزد. ما تازه از زنگ تفریح برگشته بودیم و نمیتوانستیم چه اتفاقی افتاده است. شیرین چند دقیقۀ اوّل زنگ تفریح را با دخترها توی حیاط بازی کرده بود و بعد غیبش زده بود. حالا همه میخواستیم بدانیم چی شده که خانم محمدی با خواهر کوچولویش دعوا کرده. دخترها بیشتر کنجکاو بودند و این از حرکاتشان معلوم بود؛ هِی در گوش هم چیزهایی پچپچ میکردند و بعد چشم میدوختند به چشمهای شیرین. بالاخره مهناز، که چسبیده به دیوار، یک بری نشسته بود، نتوانست خودش را نگه دارد و بلند شد و رو به خانم محمدی گفت: (( خانم، شیرین چرا قهر کرده! ))
موضوع تمبر: تمبر سه گوش چهره شخصیت
قیمت: نیم واحد
سال انتشار: 1929
مجلات دوست کودکانمجله کودک 406صفحه 33