بخورم. باد، فقط برگهایم را قدری تکان
میداد. من، دوست نداشتم که در یک جا
بمانم، دوست نداشتم که سَفَر نکنم. خسته
شدم. دِلگیر شدم. گفتم: نه... نامِ من درخت
نیست.
4
در شبِ یلدا، بُلندترین شَبِ
سال، در خواب، پدرم را دیدم.
کنارِ رودخانه، سوار قایق بود. می
خواست پارو بزند و به سفر برود. فریاد
زدم: پدرجان! من اسم ندارم. پدرم گفت: اسم
تو رود است. رود شدم. رفتم. دویدم. همهاش
در حرکت بودم. در راه بودم. در سفر بودم.
یک دقیقه هم آرام نداشتم. جایی که خانهام
باشد و میهنم باشد نداشتم. خسته شدم. دلگیر
شدم. فریاد زدم: نه... نه... من نمیخواهم رود
باشم...
سفر قهرمان ما در دنیای خیال
خود همچنان ادامه دارد. شاید
او بتواند به نامی که دوست دارد
برسد. برای خواندن بقیه قصه
میتوانید کتاب را که به بهای
290 تومان چاپ شده است،
تهیه کنید و بخوانید
که موتورهای «دیزل» جانشین موتورهای
با نیروی بخار قرار میگیرند. این اولین
لوکوموتیو دیزلی است که در خطوط راه
آهن آمریکا به خدمت گرفته شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 365صفحه 35