که برایش آماده کرده بودند، بردند. استاد نقّاش که خیلی تشنه بود، نگاهی به دور و برش کرد
و دید نه آبی هست و نه شربتی برای نوشیدن. به ناچار رو به میزبانهایش کرد و
گفت: «دوستان! مرا ببخشید! راه دور و درازی را در بیابان پیمودهام و خیلی تشنه هستم. لطفاً کمی آب سرد به من بدهید!» پیرمردی که استاد و بزرگِ همۀ آنها بود، چشمکی به دوستانش زد و به استاد نقّاش گفت: «چهطور همکار عزیز؟! در نزدیکی شهر ما، یک چشمۀ آب زُلال و گوارا، درست سر راهِ شما هست. مگر آن را ندیدید؟»
استاد نقّاش با خونسردی سری تکان داد و گفت: «چرا دوست بزرگوار! آن را دیدم. ولی متأسفانه لاشۀ سگی مرده در میان چشمه افتاده و بدنش پوسیده و کرم گذاشته بود. نتوانستم از آب چشمه بنوشم. حتّی از بویِ بدِ حیوان نتوانستم به چشمه نزدیک بشوم!»
هنوز حرفهای استاد نقّاش تمام نشده بود که پیرمرد و بقیّۀ نقّاشها با تعجّب به همدیگر نگاه
کردند و همه با هم پرسیدند: «سگِ مُرده؟!» استاد نقّاش لبخندی زد و گفت: «بَله، راستش من هم تعجّب کردم. راستی که حیف از آن چشمۀ زیبا! چهقدر دلم میخواست از آب پاکیزهاش بنوشم!...»
نقّاشهای چینی با شنیدن این حرفها پاک گیج شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند. یک نفر را در خانه پیش مهمان گذاشتند تا از استاد پذیرایی کند و بقیّه همه با هم به طرف چشمهای که خودشان ساخته بودند، راه افتادند تا ببینند این سگ مُرده از کجا پیدا شده است! تازه وقتی به لب چشمه رسیدند، راز مطلب را فهمیدند و دیدند بدجوری گول خوردهاند. ذوق و هنر نقّاش ایرانی آنها را شکست داده بود!
در حالی که نقّاشهای چینی با حیرت و افسوس پشت دست خودشان میزدند، نقّاش ایرانی در مهمانسرا با خیال آسوده خوابیده بود و لبخند پیروزی به لب داشت.
نام جاندار: خرچنگ آبی شناگر
اندازه: حدود 21 سانتیمتر
گستردگی: اقیانوس هند و آرام
زیستگاه: مناطق کم عمق آب
تغذیه: ماهی، سخت پوستان
مجلات دوست کودکانمجله کودک 349صفحه 11