روباه بچه هایش را تنها گذاشت و خودش به تنهایی راه افتاد تا برای
بچه هایش غذایی پیدا کند. روباه بیچاره، بی خبر از همه جا به مزرعۀ
مرد کشاورز نزدیک شد. کمی در اطراف مزرعه گشت. این طرف
رفت، آن طرف رفت، اما چیزی برای خوردن پیدا نکرد.
روباه بیچاره که میدانست بچه هایش گرسنه هستند، باز
هم گشت و گشت و به مزرعه نزدیک تر شد، تا شاید شکاری
به دست آورد. اما از بخت بد، ناگهان پایش در تلهای که مرد
کشاورز برای روباه گذاشته بود، گیر افتاد. روباه هر چه تلاش کرد،
نتوانست خودش را آزاد کند.
مرد کشاورز که در جایی، مخفی شده بود و منتظر گیر افتادن روباه
بود، به طرف او دوید و روباه را گرفت.
مرد کشاورز که خیلی عصبانی بود، اول روباه
بیچاره را کتک زد و به او گفت: «ای دزد بد جنس!
تو مرغ و خروس مرا دزدیده ای! حالا کاری میکنم که
برای همیشه ادب شوی و دزدی نکنی!»
او مقداری علف خشک به دم روباه بست، مقداری نفت
روی آن ریخت. روباه بیچاره گریه و زاری میکرد و میگفت: «من
نام پرنده: مرغ «تاونی»
اندازه: حدود 45 سانتی متر
گستردگی در جهان: استرالیا
زیستگاه: جنگل
غذا: حشرات و مهره داران کوچک
سایر ویژگی ها: دو یا سه تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 342صفحه 34