جان! مواظب باش!» سُر خورد و افتاد. کابینت فوری یکی از کشوهایش را باز کرد.
نعلبکی توی کشو افتاد. همه با ترس و نگرانی سرک کشیدند توی کشو. آقای
نعلبکی از وسط نصف شده و بیهوش بود. خانم استکان زد توی سرش و گریه
کرد. وسایل خانه اشک توی چشمهایشان جمع شده بود. استکانها جمع شدند و
دو تکه ی آقای نعلبکی را کنار هم گذاشتند. اما فایدهای نداشت. نخ و سوزن
گفتند: «شاید ما بتوانیم دو تکه او را به هم بدوزیم!» اما هر کاری کردند سوزن
نتوانست از توی نعلبکی چینی رد شود. میخ گفت: «شاید من بتوانم کاری کنم.
و تا خواست جلو برود همه ی وسایل داد کشیدند: «نه! با ضربه ی میخ و چکش
نعلبکی خرد و خاکشیر میشود!»
همه ی وسایل خانه غمگین، یک گوشه نشستند. لامپ
گفت: «از دست ما هیچ کاری برنمی آید. دیگر باید با دوستمان
خداحافظی...»
و هنوز جملهاش را تمام نکرده بود که صدایی شنید.
صدای دوقلوها بود. چسبهای دوقلو. آنها شاد و خوشحال از
توی جعبه ی کوچکی بیرون پریدند و گفتند: «کار خودمان
است!» بعد کلاهشان را برداشتند و کمی از چسبهایشان را با
هم قاطی کردند و به قسمت شکسته نعلبکی مالیدند و دو
تکه را به هم چسباندند.
وقتی چسبها سفت شد، نعلبکی آرام آرام
چشمهایش را باز کرد و گفت: «چی شده؟»
وسایل خانه از خوشحالی جیغ و داد کردند.
نعلبکی در حالی که به سختی از جایش بلند
میشد گفت: «آره... داشتم میگفتم! به آن
نعلبکی قلدر گفتم، عزیز من! شما خیلی زور دارید!
خیلی قشنگ و محکم هستید! لطفاً من را ببخشید! من
اشتباه کردم... من...» همه ی وسایل خانه از شنیدن این
حرفها خندیدند. بعد نعلبکی را مجبور کردند که استراحت
کند. حالا همگی شاد بودند.
(ادامه دارد)
نام پرنده: طوطی طلایی
اندازه: حدود 35 سانتی متر
گستردگی در جهان: شمال شرق برزیل
زیستگاه: جنگل های بارانی و مناطق مرتفع جنگلی
غذا: میوه، دانه های خوراکی
سایر ویژگی ها: سه یا پنج تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 342صفحه 15