مجله کودک 167 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 167 صفحه 13

13 بابا بزرگ :« کیه ؟ چیه؟ چی شده؟ کی رفته پایین ؟ پس چی شده؟ من بیدارم ، کی گفته من خوابم؟ نیلوجان تواگه خسته ...» نیلوفر: « ببینین بابا بزرگ ، این ساختمان چهارطبقه داره ، ما دوطبقه و نیمش رواومدیم بالا ، هرطبقه حدود پانزده تا پله داره ، با حساب من بیشتر از یه ساعت دیگه مانده تا برسیم به پشت بام. بیاین برگردیم، انشاالله یه روزدیگه...» بابابزرگ :« بَهَع ، خجالت بکش دختر- بفهم با کی حرف می زنی . می خوای الان بریم دربند مسابقه بذاریم ببینیم کی زودتر می رسه قله؟ هرچی گفتم به خرج بابا بزرگ نرفت. پاهای قشنگش را کرده توی یک کفش که به پشت بام برسد . قرقی یک دنده . بابابزرگ:« دِ بکش دیگه ، دختر چرا تواین قدرکم جانی ؟ من قد توکه بودم ... جوانی کجایی که یادت آی آی ، یواش تردختر دستم درد می گیره ، بپا.» بابا بزرگ :« آخیش ، دیدی بالاخره رسیدیم؟ ای داد بیداد کلید ، کلید رو یادمان رفته بیاریم . تو همین جا وایسا تا بپرم ازپایین ...» نیلوفر: « من الان میرم و میارمش .» بابابزرگ :« اِاِ ، اونجا رو ببین ، دوتا کفترنشستن رو لبه پشت بام. سایه شان هم افتاده روی زمین.» نیلوفر:« خیلی قشنگن ، اون چیه ؟... اون بالا تو آسمون اون که خیلی دوره اون قرقیه ؟ قرقی که می گید همونه؟ -:« کو؟ کجاست ؟» نیلوفر :« اونه ها وسط اون دو تاابر کوچیکه ...» بابا بزرگ :« کدوم ابر؟ پس چرا من ابرنمی بینم؟» نسیم می آید . صورت مان خنک می شود وخستگی بیرون می رود. سایه بابابزرگ شبیه قرقی نیست. سایه اش ، شبیه سایه قشنک ترین موجود دنیاست. □ سرباز ارتش یونان - سال 1940 موسولینی دیکتاتور ایتالیا درجنگ دوم جهانی ، تصورمی کرد،ارتش کشورش می تواند به سرعت یونان و جزایرآنرا به تصرف درآورد. اما یونانی ها با استفاده از حملات غافلگیرکننده و آشنایی به محیط کوهستانی ترکیه ، پیشروی ارتش ایتالیا را ناکام گذاشتند . لباین این نیروها برگرفته ازفرهنگ وسنن یونان ، ساخته شده بود .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 167صفحه 13