12
بابا بزرگ چای اش را که خورد و به قول خودش جان گرفت یادش افتاد که کلی ازاخبار جا مانده .می خواست برود و رادیو بیاورد.
بابا بزرگ :« تو چیزی نمی خوای برات بیارم ؟» رفتم و برایش رادیو آوردم . بابا بزرگ :« هیس ، چیزی نگوببینم دنیا چه خبره.»
نیلوفر:« ولی من که اصلا حرفی نزدم.»
-:« همینی که الان گفتی حرفه دیگه ، پس چیه ؟»
نیلوفر: « بابا بزرگ می خوای بریم پایین ، یه کم استراحت کنین ؟ بابا بزرگ .» من که نمی دانم چرااین قدر
شنیدن اخبار را دوست دارد. چنان با دقت گوش می کند که نمی دانید . خیلی وقت هاوقتی رادیوگوش می کند خوابش می برد. اما اخر این جا که جای خوابیدن نیست. چند بارخواستم بیدارش کنم . اما دلم نیامد. پادرد بابابزرگ واین پله ها . حسابی خسته شده است . فقط خدا کند سرمای پله ها به کمرش نزند. بابابزرگ: خر پف خر پف.
خیلی دیرشد . خیلی بد شد . درس ومشقم مانده است. این طور که معلوم است حالا حالاها درراه پله مهمانیم.
فکری باید بکنم . این جوری که نمی شود.
و یک فکر بکر کردم . رفتم و تکالیفم را آوردم وهمان جا نشستم و انجام شان دادم. بابابزرگ توخواب حرف می زد وحواسم پرت می شد. اما عیبی نداشت . خوبی اش این بود که دلشوره درس هایم تمام شد. بابا بزرگ :« خر... پف ... قرقی ... پف ... دربند...»
نیلوفر:« بابا بزرگ جونم ، بیدارشین ، خیلی وقته خوابیدین ، نیم ساعته خوابیدین . قرقی من ، بلند شین بریم پایین ...»
□ واحد ضد خرابکاری ارتش آلمان - دهه 90 میلادی
9 GSG عنوان واحد ضد تروریستی و ضد خرابکاری ارتش آلمان است . این واحد تعلیمات ویژه برای رهایی گروگان دیده اند .GSG-9 ارسال 1972 میلادی که ورزشکاران اسرائیلی توسط نیروهای فلسطینی درالمپیک مونیخ مورد حمله قرار گرفتند . ایجاد شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 167صفحه 12