7
روباه ولک لک
مترجم : فاطمه زمانی
افسانه ای ازکشوریونان
درزمانهای قدیم روباهی بود که درمزرعه ای زندگی می کرد. روزی کنار برکه رفت تا تفریح کند. لک لکی که درآن نزدیکی ها شنا می کرد او رادید، نزدیکش رفت وبرای آنکه او راازتنهایی درآورد به منزل خودش دعوتش کرد. سپس کوزه ای را پر از شیرکرد و برروی سنگی گذاشت وروباه را برای خوردن شیرصدا زد. آنگاه نوک بلند وباریک خود را داخل کوزه برد وشروع کرد به سرکشیدن شیر. وقتی سرش را بلند کرد تا نفسی تازه کند، چند قطره شیر به زمین چکید وروباه فوراً آنها را لیسید. هنگامی که لک لک حسابی ازشیر توی کوزه خورد ، سرش را بلند کرد و از روباه پرسید: شیرت را خوردی؟ سیرشدی؟!
روباه فکری کرد وگفت : بله ، خوردم . حالا می خواهم از تو دعوت کنم فردا به منزل بیایی ومهمان من باشی. روز بعد آن دوکنارمزرعه یکدیگر را ملاقات کردند وروباه ، لک لک را به لانه اش برد ویک کوزۀ شیرآورد. آن را روی سنگی گذاشت و با سنگی دیگر محکم به آن زد بطوری که کوزه شکست وتمام شیرش برزمین ریخت . سپس شروع کرد به لیسیدن . لک لک مات ومبهوت نوک بلند و باریکش را لای سنگها فرود کرد تا شاید قطره ای شیر نصیبش شود.
روباه زیرک سرش را بلند کرد و پرسید: خوب برادر، شیرت راخوردی ؟ سیرشدی ؟ لک لک با ناراحتی گفت : چرا کوزه را شکستی؟ توسرمن کلاه گذاشتی !
روباه گفت : نه برادر ، سرت کلاه نگذاشتم . من فقط می خواستم تو را متوجه اشتباهت کنم !
□ گروهبان دوم ارتش آلمان - جبهه نرماندی - سال 1942
دراین تصویر لوازه همراه یک گروهبان دوم ارتش آلمان ، مامور به خدمت درجبهه نرماندی را می بینید. استوانه آویخته به شانه، حاوی ماسک ضد گاز است. قمقمه آب ، ظرف حاوی نان و فشنگ های اسلحه موزر ( داخل کمربند) از لوازم همراه این نیروها بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 167صفحه 7