خانه عروسکی
خانه ی من و عروسک هایم زیر میز است . بابا در زد و گفت:" مهمان نمی خواهید! گفتم" بفرمایید!" بابا سرش را خم کرد و چهار دست و پا آمد زیر میز و پیش من و عروسک هایم نشست.
مامان آمد و گفت:" مهمان نمی خواهید؟" اما توی خانه ی زیر میز جایی نمانده بود که مامان بیاید. گفتم:" ما دیگر جا نداریم!" مامان گفت :" پس بفرمایید توی حیاط که برایتان چای آورده ام!"
من و بابا و عروسک هایم از زیر میز بیرون آمدیم. فرش کنار میز، حیاط خانه ی ما بود. یک حیاط پر از گل های رنگارنگ .
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 343صفحه 16