پیشی درخت تخم¬ها
اردک
خانم مرغی یک کار بد طوطی
یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود.
بوقلمون خاله غاز
بالای رفته بود. آنجا ی پرنده را دید. آنها را برداشت و گذاشت پشت در لانه¬ی .
از لانه بیرون آمد و را دید. با تعجب گفت :«ای وای.این مـال چه کـسی است؟»
صدای او ر اشنید. جلو آمد و گفت :«چی شده ؟» گفت: «این مـال تو است ؟»
گفت :«نه. من یم را توی لانه¬ی خودم می¬گذارم نه پشت در لانه¬ی¬ تو!» سر و صدای آنها
را شنید. جلو امدو پرسید:«چی شده ؟» گفت:« ، فکر می¬کنم این مال باشند !»
اخم هایش را درهم کرد و گفت:«چه حرف ها ! کی¬گفته این مال من است؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 8صفحه 19