قصه حیوانات
وقتی تخم شکست و جوجه بیرون آمد، هیچکس آنجا نبود.
فقط خروس آن دور و برها بود. جوجه ب او گفت: (( تو مادر منی؟ ((
خروس اخم کرد و گفت: (( اول این که من خروس هستم و می توانم پدر باشم نه مادر! دوم این که تو مرغابی هستی پس مادرت هم یک مرغابی است! ((
جوجه مرغابی رفت پیش مرغابیها و پرسید: (( کدام شما مادر من هستید؟ ((
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 348صفحه 20