با من بیا
دوست من سلام.
من مترسک هستم . اصلاً ترسناک نیستم . اما پرندهها از من می ترسند. آنها فکر می کنند من یک آدم هستم که از مزرعه، مراقبت می کنم. برای همین هم به سراغ دانههای کاشته شده نمی آیند و آنها را نمی خورند. کار من این است که تا سبز شدن و جوانه زدن دانهها، مراقب آنها باشم ، چون پرندهها نمی دانند دانهی کاشته شده را نباید بخورند!
امروز پیش تو آمدهام تا با هم دوست شویم. قصه بخوانیم، نقاشی بکشیم و بازی کنیم. پس دست مرا بگیر و با من بیا ...
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 348صفحه 3