یک تور فضایی را بر سر انداخت و را با خودش کشید و برد به طرف . توی تور فضایی تاب می خورد و در آسمان بالا و پایین می رفت و دنبال کشیده می شد. کمی بعد و به رسیدند. ، تور فضایی را رها کرد و به سلام کرد. هنوز چند لحظه نگذشته بود که شر شر آب شد و قطره قطره چکیده در آسمان. که خیلی ترسیده بود با عجله به طرف رفت. تور فضایی را بر سر انداخت و او را دوباره به طرف برد. اگر کمی دورتر را از دور می کرد، چیزی از باقی نمی ماند. دوباره توی تور فضایی تاب خورد و برگشت پیش . با دیدن دوباره روشن شد. دوباره گرم شد و چرخید و چرخید. با سرعت به طرف برگشت و دیگر هیچ وقت به سراغ نیامد. هم هیچ وقت این سفر عجیب را فراموش نکرد!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 347صفحه 19