خانهی پنجرهها
محمد حسن حسینی
خانهی پنجرههاست
خنهات ماهی جان
روشن است، اما حیف
تو اسیری در آن
هیچ دیواری و دری
نیست در خانهی تو
همه جایش شیشه است
راست، چپ، پشت، جلو
روز و شب می چرخی
توی این خانهی تنگ
جای تو این جا نیست
ماهی زبرو زرنگ
این همه پنجره را
کاش می شد وا کرد
خانهی تنگت را
قد یک دریا کرد
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 347صفحه 10