پدر من...
پدر من در یک گاوداری کار میکند.در آنجا،گاو های زیادی نگهداری می شوند. پدرم هر روز محل نگهداری گاوها را تمیز میکند.بعد برای گاوها علف و غذای مخصوص مـیریزد. هر روز صبـح شیـر گـاوها با دستـگاه دوشیـده مـیشود و بعـد با ماشیـن حمل شیر به کارخانه برده میشود تا در آنجا از شیر، ماست و خامه و پنیر درست کنند.
پدرم در گاوداری خیلی زحمت میکشد.او هر وقت به خانه میآید آنقدر خسته است که جلوی تلویزیون خوابش میبرد و چاییاش سرد میشود.
مادرم میگوید: «وقتی پدر خوابیده است باید ساکت باشیم تا خوب استراحت کند.»من او را بیشتر از ستارههای آسمان دوست دارم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 261صفحه 22