قصهی حیوانات
او جلو رفت و از پشت بوتهها نگاه کرد.
یک روز،آقای روباه از کنار چمنزار میگذشت که صدایی شنید.
آقای روباه او را به لانه آورد. بچهها با تعجب به پدر و مهمان کوچولو نگاهی کردند.
یک روباه کوچولو، تنها و گرسنه،میان چمنها نشسته بود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 261صفحه 20