با معرفی شخصیتهای
داستان به کودک ازاو
بخواهید در خواندن
داستان شما را
همراهی کند
خرگوش
بز خرس
همسایهها
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
در یک جنگل سبز و قشنگ، بزرگی زندگی میکرد که همیشه تنها بود. چون او دوست نداشت کسی به خانهاش بیاید. دوست نداشت به خانهی کسی برود. برای همین هم اصلا با کسی دوست نبود.
بزرگ با و همسایه بود.
و با هم دوست بودند. هر روز با هم به دشت میرفتند. خوراکی جمع میکردند. به خانهی هم میرفتند و در کارها به هم کمک میکردند.
یک روز به گفت: «بیابه خانهی برویم و کمی از سبزیهایی که چیدهایم برای او ببریم.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 130صفحه 17