قصهی حیوانات
1) نارنجی روی شاخهها بازی میکرد
که قورباغه کوچولو را لای برگها دید.
او داشت گریه میکرد.
3) قورباغه کوچولو با غصه گفت:
«دمم را گم کردهام!»
2) نارنجی پرسید:« چی شده قورباغه
کوچولو؟ چرا گریه میکنی؟
4) دو قلوهای سبز صدای او را شنیدند
و هر دو با هم پرسیدند:
«مگر تو دم داشتی؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 96صفحه 20