
گرمب، گرمب
افسانه شعبان نژاد
چهار تا کلاغ پریدند به یک درخت رسیدند.
بال های خود را بستند. روی درخت نشستند.
کلاغ اولی ابر ها را دید و گفت: «یک عالمه پنبه توی آسمان است.»
کلاغ دومی گفت: «یک گله گوسفند پشمالو توی آسمان است.» کلاغ سومی گفت: «یک دسته پرندهی سفید توی آسمان است.»
کلاغ چهارمی فوری پرید و توی سوراخ درخت قایم شد و گفت: «یک عالمه ابر توی آسمان است!» گرمب گرمب، جر جر ... سه تا کلاغ خیس به کلاغ چهارم نگاه کردند و آه کشیدند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 94صفحه 22