
همین طور که میدوید فریاد میزد: « جان! من هم آمدم تا کمک کنم.»
و به رسیدند.
اما چه دیدند؟! و و ، توی بازی میکردند و به هم آب میپاشیدند.
گفت: «کی کمک میخواست؟»
گفت: «من اشتباه کردم.»
گفت: «من اشتباه کردم.»
گفت: «من شنا بلد هستم. و بیخودی ترسیدند.»
و هر دو باهم گفتند: «ما هم اشتباه کردیم و بیخودی ترسیدیم.»
بعد و و و و همه باهم خندیدند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 94صفحه 19