![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/159/159_19.jpg)
خیلی تند میدوید. او به خط پایان مسابقه رسید. هم ها را به آسیاب برد. او آنقدر خسته بود که مسابقه را فراموش کرد. هم مسافرانش را به مقصد رساند و برگشت.
نزدیک غروب و ، را دیدند که از دور میآید، وقتی نزدیک آنها رسید به او گفتند: «تو برنده شدی دوست عزیز!» گفت: «من نمیتوانم خیلی تند بروم.»
گفت: «اسب خیلی تند میدود او همیشه اول میشود.» سرش را تکان داد و گفت: «همیشه اول شدن برنده شدن نیست. اول شد چون مسافران زیادی را به مقصد رساند حتی اگر آهسته رفت. هم اول شد چون ها را به آسیاب برد.» گفت:« عزیز! تو هم اول شدی چـون خـیلی قوی هسـتی و میتوانی به سرعت بـدوی!» خـندید و گفت: «پس مسابقهی ما سه تا برنده داشت!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 56صفحه 19