قرمزی
لاله جعفری
فیس س س ... توپ قرمزی کوچک شد. توپ قرمزی گوشهی پارک ولو شد. قرمزی اینوری شد، آنوری شد، اما چه فایده یک قل هم جلو نرفت. هاپو او را دید و پرسید: «هاپ هاپ هاپ، چی شده قرمزی؟ چرا نشستی؟»
قرمزی گفت: «مرا قل بده» هاپو پرسید:« هاپ هاپ هاپ قلت بدهم کجا بروی؟» قرمزی جواب داد: «به جـایی که دوبـاره بزرگ بشوم. به آن طرف.» هـاپو، عقب ر فت و عقب رفت. یک و دو و سه. پرید جلو، به قرمزی نزدیک شد. قرمزی را قل داد، چه قلی! قرمزی از پارک رفت بیرون. سر خیابان، دوباره ایستاد. یک قل جلو، یک قل عقب، یک قل به چپ، یک قل به راست. هر کاری کرد، بیفـایده بود. قـرمـزی بیقـل شده بود! پیشی او را دید:
«میو میو، چی شده قرمزی غصه داری؟» قرمزی گفت: «چند تا قل دلـم میخواهد!» پیشی پرسید: «میو میو این همه قل را برای چی میخواهی؟» قرمزی جواب داد: «میخواهم به جایی بروم که دوباره بزرگ شوم. به آن طرف قلم میدهی؟» میو میو دمش را برد عقب، یک دو و سه... آورد جلو. قرمزی را قل داد.
چه قلی! قرمزی، یک ماشین و دو ماشین، سه و چهار و پنج، شش تا ماشین را رد کرد تا رسید آن طرف خیابان.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 56صفحه 4