![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/153/153_22.jpg)
مورچه
مرجان کشاورزی آزاد
کرم یک گاز گنده به برگ سبز زد. چشمهایش را بست و با لذت مشغول جویدن برگ شد. مورچه درحالی که دانهی بزرگی بر پشت داشت به او نزدیک شد. همیـن که کــرم را دید، دانه را زمیـن گذاشت و گفت:
«وای چه قدر پاهایم درد میکند...» کرم دست از جویدن کشید و به پاهای بلند و زیبـای مورچه نگاه کرد. مورچه این پا و آن پا کرد و گفت: «اگر پا داشتی میفهمیدی من چه میگویم!» بعد روی تکه چوبی نشست و یک پایش را روی پای دیگر انداخت و با دست مشغول مالیدن پاهایش شد. هزارپای بزرگی از کنار آنها گذشت.
مورچه آرام از جا بلند شد و بیآن که چیزی بگوید دانه را بر پشت گرفت و رفت. کرم چشمهایش را بست و با لذت مشغول جویدن برگ شد!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 50صفحه 22