![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/137/137_22.jpg)
شب
یکی بود، یکی نبود، شب بود.
تاریک و سیاه.
ماه بود، روشن و نقرهای.
شب به ماه گفت: «خوش به حال تو! چه قدر قشنگی، چه قدر روشنی.»
ماه خیلی مهربان بود.
دلش نمیخواست شب تاریک و غمگین باشد،
برای همین هم مشت مشت از خاک نقرهایاش را به دامن شب پاشید. شب پر از ستاره شد.
نقرهای و روشن و قشنگ، مثل ماه. شب خندید، ماه خندید، آسمان زیبا شد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 35صفحه 22