نجات بخش زمین
(به ساحت خمینی کبیر)
تو آمدی که نور بپاشی به شهر من
تو آمدی که باز جهان تازه تر شود
تهدید ها به دست تو تهدید می شدند
تو آمدی که وسوسه ها بی اثر شود
تقویم هابه خاطر چشمت عوض شدند
بهمن درون صفحه اول بهار شد
باران به عشق آمدنت سبز شد رسید
تا آسمان به خاطر تو بی قرارشد
حتی زمین جسارت محض است پیش تو
آتش همیشه بندۀ موی تو بوده است
دریا حساب می برد از آبروی تو
شب تابع ستاره روی تو بوده است
روی مدار فرضی از هم گسیخته
آغوش باش و تنگ بغل کن سقوط را
لبهات را که باز کنی کار حل شده ست
لبهات را....نه... باغ درختان توت را
ما نسل سومیم و شما را ندیده ایم
ما را بخوان به مستی باران چشم هات
این پرسه ها به داد دل ما نمی رسد
دعوت بکن شبی به جماران چشم هات
دعوت بکن که باور ما بارور شود
مادربزرگ گفته شما رابرای من
فریاد وخون ودرد وغم و مشت های سرد
مردِ عجیب ...مردِ خدایی .خدای من!!
خود را به خوابها زده ایم و ندیده ایم
خمیازه ای که از سر عادت نمی کشیم
بگذار ساده تر بنویسم بزگوار:
شرمنده ایم و از تو خجالت نمی کشیم
تو زنده ای و تا به ابد دست های تو....
روحت نجات بخش زمین است گفته اند
بی شک نگاه هر دو جهان بر دودست توست
این ماجرا همیشه همین است گفته اند
شبنم فرضی زاده