شبیه امامش بود
آیت الله العظمی صانعی امروز در پایان درس خارج فقه سخنانی را در خصوص شخصیت مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) ایراد کرد. مشروح این سخنان در پی می آید:
بر خود لازمه اخلاقی و حق اخلاقی دانستم که در این بحثمان در آخر بحث، یکی چند جمله از صدیق با وفای متدین و روشنفکرمان، فقیه بزرگوار- چه فقیه اصطلاحی یعنی علم به احکام شرعیه عن ادلته التفصیلیه، و چه فقیه به معنای لغوی یعنی «الفقه هو الفهم»، که همه اینها را مرحوم آیت الله حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی داشته، یکی دو سه جمله ای راجع به ایشان عرض کنم به طور کوتاه. حرفها را بزرگان زده اند و در اطلاعیه ها، برخی از بزرگان خیلی خوب مسائل را بیان کردند ولی هر چه بیان کنیم، باز نسبت به خدمات ایشان کم است و بنده هم نمی توانم حق بزرگواری اش را نسبت به خودم و صفا و وفایش را حفظ کنم. بنده وقتی در بیمارستان بودم تنها کسی که از صاحبان قدرت ظاهری آمدند، جناب ایشان بودند، در مشهد که بودم تنها کسی که به دیدن من آمد جناب ایشان بود. اخیراً هم بنا بود بیاید قم، به شخصی که واسطه بود فرموده بود من منزل فلانی باید بروم و نمی شود من قم بیایم و منزل فلانی نروم. به هر حال او یک انسان با وفا و یک عالمی بود.
من یکی، دو، سه نکته عرض می کنم، شاید یک از صد هزار، از یک میلیارد از حقوقی که بر سر بنده داشته اداء کرده باشم.
1. ایشان شباهت هایی به امامش داشت: «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ»، او به امام امت (س) شباهت های فراوانی داشت. یکی از شباهت هایش این بود که امام، وقتی مبارزه را شروع کرد که از نظر فقه حوزوی و اصول حوزوی و امور حوزوی مثل فلسفه و عرفان به سرحدی رسیده بود که سرحد کمال بود، یعنی این طور نبود که یک آدم ناآگاه نسبت به حوزه علمیه یا کم اطلاع نسبت به فقه و اصول مبارزه را شروع کند، مبارزه را شروع کرد، بر حسب همان موازینی را که از حوزه گرفته بود و از فقه و اصول و فلسفه حوزه گرفته بود. آیت الله حاج شیخ اکبر هاشمی (قدس سره) هم بعد از آنکه حدود نه سال درس امام (س) را درک کرده بود، شاید هم بیش از نه سال آن وقت رفت تهران و کمر بست برای مبارزه، با دوستانش گرفتار زندان و شکنجه ها شد، یعنی آن وقتی که در حوزه بود سنه 41 و 42 آیت الله بود. آیت الله حوزوی، نه آیت الله قانونی، نه آیت الله رسانه ای، آیت الله حوزوی بود. چون حدود ده سال تقریباً درس امام را حاضر شده بود و با آن استعداد سرشارش و با آن هوش و ذکاوتش و با آن سوابقی را که داشت، از درس امام استفاده کرده بود و بعد دروس حوزوی را هم مقیّد بود نزد کسانی برود که به آنها ایمان دارد. من یاد دارم اولین جایی که با ایشان آشنا شدم در مجلس درس، در درس سیوطی مرحوم آیت الله شب زنده دار جهرمی بود که از متقین حوزه بود و از علمای حوزه بود همراه با تقوا و هم آن روز اول ایشان به مرحوم آیت الله شب زنده دار اشکال کردند و ایراد کردند، حساب شده درس می رفت، نه اینکه هرکجایی باشد او درس برود، بعد هم بیع مکاسب را بنده و ایشان خدمت فقیه بزرگوار مرحوم آیت الله العظمی منتظری خواندیم. منظومه حکمت را، الهیاتش را با ایشان و با دو رفیق دیگرش مرحوم ربانی و اخوی، باز خدمت آیت الله العظمی منتظری خواندیم. کفایتین را خدمت مرحوم آیت الله العظمی سلطانی و مجاهدی می خواند که همه اینها افراد شایسته ای بودند و آن وقت در حوزه آیت الله بود، یعنی در حوزه نشسته بود و پشت جبهه مبارزه را نگه می داشت و مطالعه می کرد. مأخذ رساله عملیه او به قدر عروة الوثقی آسید محمد کاظم یزدی (که از اجداد خانواده اش بوده) می شد، منتها رفت تهران و مبارزه را بر مراجعه به مأخذ و استنباط احکام مقدم داشت و رفت سراغ مبارزات. این جهت شبیه به امام امت بود. پس یادتان باشد او از نظر علوم حوزوی آن وقت آیت الله
حوزوی بود، نه آیت الله تشریفاتی و غیره.
2. جهت دوم که شباهت داشت به امام امت (س) همیشه امیدوار بود. در فیضیه طلبه ها را زدند و از طبقه دوم پرت کردند، روز شهادت امام صادق(ع) و بعد امام امت اطلاعیه تندی در اربعین آنها نوشتند، ما وقتی که از فیضیه، از در فیضیه رفتیم خدمت امام، امام در اتاق نشسته بود بنده و دیگران آمدند گفتند آقا طلبه ها را کوبیدند، له کردند، کشتند، چنین و چنان کردند. ایشان فرمود که نابودی نظام شاهنشاهی نزدیک است، پیروزی نزدیک است، حالا این نزدیکی چند سال کشید، این نزدیکی، حدود 15 سال تقریباً کشید، امام می فرمود نزدیک است، اینها تمام شدند، اینها خاتمه پیدا کردند، چون هر وقت دیدید هر حاکمی به زور و به دروغ متمسک می شود، این حاکم رو به زوال است، خودمان هم می دانیم آنهایی هم که ظلم می کنند می دانند، می خواهند کمر را با شمشیر ببندند، نه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»، ایشان هم این طور بود. مرحوم آیت الله هاشمی هم همیشه دلداری می داد می گفت امیدواریم خوب می شود. من یکی، دو، سه بار مشکلات را برایش پیغام دادم، فرمود صبر کنید خوب می شود، بعد یک موقع پیغام داد، فرمود نگفتم صبر کن دیگر الآن به چه مرحله ای رسیده ایم. بعد از صبر کردن این هم یک شباهتش به امام امت (س) که دلداری و امیدواری می داد، یعنی اهل مدارات بود. شما «کافی» را نگاه کنید، یک باب دارد به نام باب مداراة الناس، «جامع احادیث شیعه» را نگاه کنید در آنجا بیست و سه روایت راجع به مداراة آمده است و «وسائل» در کتاب العشرة ده روایت آمده، آنجا بیست و سه روایت آمده راجع به مداراة که جامع الحادیث شیعه جمع کرده، این هم شباهت دوم به امام امت(س).
3. شباهت سوم به امام امت(س) صریح بودن، صریح گفتن و صریح عمل کردن، بدون اینکه در اعمال و در گفتار و رفتارش صراحت را نادیده بگیرد، حتی وقتی که مقابل امام امت (س) قرار می گرفت. یک موقع خدمت ایشان رفتیم روز عید غدیر بود، ظاهراً محضر امام برسیم، بحث شد که امام وقتی عرفان و فلسفه را نزد مرحوم شاه آبادی می خوانده که در حاشیه هایش دارد که (روحی فداء) چند تا شاگرد بودند در یک مسجد کوچک بود در گذرخان طرف چهار مردان چه کسی از امام سؤال کند، آقای هاشمی گفت من سؤال می کنم، نشسته و ننشسته
گفت شما چند نفر بودید پای درس مرحوم شاه آبادی؟ ایشان فرمود اول ده، بیست نفر بودیم، بعد کم شد تا سه چهار نفر، آنجا مرحوم شاه آبادی برای ما فلسفه و عرفان می گفت و ما هم به فلسفه و عرفانش گوش می دادیم.
مدارات با مردم، سهل گرفتن دین را نسبت به مردم، اینکه قوانین اسلام را منتشر کنیم این جمعیتی که برای تشییع جنازه ایشان آمدند چه در تهران در حدود چهار میلیون از طبقات مختلف، چه انسان هایی که در مجلس ترحیم شرکت کردند در همین شهر قم، وقتی مسجد اعظم دو شب قبل جلسه گرفتند از یکی از بزرگان نقل شده که او فرمود جلسه این نحوه بعد از امام در مسجد اعظم برقرار نشده شبستان ها پر از جمعیت حتی جمعیت داخل صحن هم رفتند، در رفسنجان جلسه گرفتند، جمعیت چنین و چنان، در روستاها اگر برای ایشان جلسه ای برگزار شده مردم شرکت کردند. این تشییع جنازه که به فرموده امام امت «شهادت است بر خوبی میت»، «شهادت عملی بر اینکه این میت آدم خوبی بوده»، و بر همه ما است که راه های او و راه های امام را در حد توانمان ادامه بدهیم و جایی نرسد که این راه ها بین همه راه ها گم شود و فریاد واقربتای اسلام از مسلمین بلند شود، در حد توان، در حد حرکت، در حد نشر، در حد حضور در اجتماعات سیاسی، ببینیم چه کسانی راه هاشمی را می روند. «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ»، این طور نیست که حالا او مرده باشد، ما برگردیم به استعمارهای سابق، برگردیم به عوام فریبی های سابق، که بعضی از افراد داشتند، برگردیم به گناهان سابقی که داشته ایم، راه هاشمی یعنی اینکه مردم همه کاره اند، همان که امام امت فرمود: «میزان، رأی ملت است». اگر تخلف بشود از رأی ملت در هر کاری، این هم تخلّفی است از یک اصل اسلامی و هم تخلّفی است از فرمان امام و هم تخلّفی است از نیت های هاشمی، ما اگر به هاشمی علاقه داریم، هاشمی را دوستش می داریم، به این است تلاش کنیم مردم ناراحت نشوند، تلاش کنیم مردم در صحنه ها حضور داشته باشند، تلاش کنیم با منطق و بیان با مردم رفتار کنیم، نه با اسلحه و شکنجه و زندان، شما می بینید که چه دشمنی هایی که نشده است، اگر امروز امام امت زنده بود آن خطبه ای که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد، می خواند، خطبه ای که امیرالمؤمنین دوستانش را « أَوِّهِ عَلَی إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ .. أَیْنَ عَمَّارٌ
.. أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ»، کجایند آنهایی که قرآن خواندند و پای قرآن ایستادند، کجایند آنهایی که سنت را زنده کردند، اگر امام امروز بعد از فوت هاشمی (قدس سره الشریف) بود می فرمود، کجاست خادمی و طاهری اصفهانی، کجاست هاشمی نژاد و بهشتی و مطهری ها، کجاست هاشمی رفسنجانی که احکام اسلام را هم فهمیدند و هم برای مردم بیان کردند و هم دین را دین سرنیزه ندانستند، بلکه دین را دین دعوت و موعظه حسنه و منطق و برهان دانستند.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.