وقتی نیستی ساعت از چرخش بیخودی
سرش گیج میخوره
خسته میشه
حتّی پلک آسمون وقتی که خورشید نباشه
یواش یواش بسته میشه
***
وقتی نیستی
سبزهها یکی یکی سرک کشون
از توی گندمایتر قد میکشن
بزرگ میشن
اگه تا سیزده نیای
همه دلمرده میشن همه پژمرده میشن
سبزههای دلشکسته دیگه گندم نمیدن
هیچی به مردم نمیدن
***
وقتی نیستی ماهی تنگ بلور
هی خودشو این ور و اون ور میزنه
غم میاد تو کوچهها یواشکی یواشکی
به خونهها سر میزنه
غصّه میاد در میزنه
***
تو که نیستی انگاری خانم بهار
میره تو تقویم دیواری و
بیرون نمیاد
توی سفرهها بوی نون نمیاد
دیگه بارون نمیاد،
***
کی میگه که ماهی جاش دریاها نیست
تنگ بلوره؟
کی میگه تو سینهمون
سنگ صبوره؟
خداجون خسته شد این دل
نگو دیره نگو دوره
آقا جون فصل ظهوره
آقا جون فصل ظهوره
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 162صفحه 23