داستان
حامد قاموس مقدم
داستان آخر
« جناب آقای مایکل جی. همیلتون! شما به عنوان بهترین داستان نویس
انتخاب شدهاید. بنابراین باید فوراً در را باز کنید!.. با شما کار فوری داریم!
در را باز کنید!» مایکل در حالی که این کلمات را میشنید، دستش را دراز
کرد تا کیسة سکّههای طلا را که قرار بود به عنوان جایزه به او بدهند از
دست شهردار بگیرد که شخصی دوان دوان به داخل سالن وارد شد و
در گوش شهردار چیزی گفت. اخمهای شهردار در هم رفت و فریاد زد:
« بگیرید این شیّاد رو!»
هر چه قدر مایکل فریاد زد که کلکی در کار نبوده است و داستانها مال
خودش است باز هم کسی توجه نکرد و شهردار آقای جیسون را روی سن
دعوت کرد و جایزه را به او داد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 162صفحه 17