داستانی است، جیسون، نویسنده و خالق خود را به
قتل رسانده است و با نشانههایی که در شهر پراکنده
کرده است، طعمههای بعدی خود را هم مشخص کرده
است.
اولین نشانه در حیاط منزل سردبیر هفته نامه پیدا شده
بود و همه منتظر بودند تا «دارکمن» به سراغ سردبیر
بیاید.
سردبیر و خانوادهاش تحت شدیدترین تدابیر امنیتی
قرار گرفته بودند و حتی جرأت نداشتند بر روی کاناپة
منزلشان جابجا شوند.
تلویزیون محلّی برنامههای عادّی خود را قطع کرد و
خبر ناپدید شدن چند تن از شهروندان را اعلام کرد.
شیوة «دارکمن» کشتن و خوردن مقتولانش بود. با
اینحال طبیعی بود که ناپدید شدن افراد نشانة
خورده شدن آنها به وسیلة «دارکمن» باشد.
بعد از چند روز شهر به حالت نیمه تعطیل
در آمده بود. ارتباط با سایر ایالتها بسیار
سخت بود و نیروهای کمکی ارتش پس از
چند روز جستجو که نتوانستند نتیجهای
بگیرند به شهرهای خود برگشتند
تا اینکه یک شب یک شبنامه در
سراسر شهر پخش شد.
پیام از طرف«دارکمن» بود. او،
اهالی شهر را به استادیوم فوتبال
دعوت کرده بود تا در وسط میدان
آخرین قربانی خود را بخورد. این خبر
برای سردبیر هفته نامه قدری خوشایند بود چون حس میکرد خطر از سرش گذشته است.
در ساعت مقرّر همة مردم شهر در استادیوم جمع شدند و در کمال تعجّب، جیسون، مایکل و پیرمرد نگهبان را دیدند که در وسط میدان ایستادهاند. جیسون
همة ماجرای بیماری خود را برای مردم شهر تعریف
کرد و از همان لحظه خود را بازنشسته اعلام کرد. او
برای مردم شهر توضیح داد که جذّابیت بیش از حد
داستانهای جدیدش به خاطر تخیّل مایکل بوده است
و او را به عنوان جانشین خودش به مردم معرفی کرد. پیرمرد نگهبان هم که در اجرای نقشة جدید«دارکمن»
کمکهای بسیاری کرده بود و توانسته بود با شایعه
پراکنی، دلهره را در شهر گسترش بدهد بعد از چند روز
به عنوان جانشین سردبیر هفته نامه انتخاب شد. سردبیر
شاد و شنگول هفته نامه بعد از استعفا برای همیشه از
آن شهر رفت.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 162صفحه 20