کبوتر شعر
و صفحه صفحه ی دفتر سفید شد... پر شد
که دفتر غزلم باز شد... کبوتر شد...
پرید و بعد، سبک روی بال باد نشست
که وزن هر غزل از باد هم سبک تر شد...
کبوترانه پرید از میان شهر گذشت
میان شهر که با لطف سنگ، پرپر شد
چقدر از تپش سنگ ها دلش خون بود
که خون سرخ کبوتر چکید و جوهر شد
و پر کشید به سمت حرم کبوتر شعر
به عطر و بوی حرم، قافیه معطر شد
که عطر و بوی امام از بهشت می آمد
مشام شعر از آن بوی خوش معطر شد
دوباره آمد و شعری برای من آورد
سپس کبوتر شعرم دوباره دفتر شد
محمد حسین ابراهیمی